Instagram

همه وقتی به تنم تاب و توان می بخشی
نیمه شبها به دلم شور نهان می بخشی
هر سحر مژده ی الطاف تو دارم در دل
وه چه پُر بار و سبکبال و روان می بخشی
من همان زائر دلخسته ی سر گردانم
که به گمنامی من ، نام و نشان می بخشی
بی قراران تو از هر طرفی می آیند
ای خوش آن لحظه که تو پیرو جوان می بخشی
عطر این صحن و سرا روح مرا مست کند
بس که در هر طرفی امن و امان می بخشی
دانم این نکته که، ای معنیِ قرآنِ شریف
تو مرا مثل همین رهگذران می بخشی
نه به سعی و طلبم بلکه به لطف و کرمت
به صفای ِدلِ صاحب نظران می بخشی
نه فقط هر که تو را خواند و به پابوس آمد
که تو پیوسته کران تا به کران می بخشی
در جوار توام ای بارگه ستر و عفاف
در حجابِ کلماتم ، تو بیان می بخشی
تو به چشم منِ غمگین، روشنی می آری
تو به قلبِ من مسکین، ضربان می بخشی
تا که پیدا شود آن راز نهانی یک روز
به رضای نفس دلشدگان می بخشی
از همین جا که نشستم دیده ام بارانی ست
اشکِ گرم و رخ زردم ارمغان می بخشی
در شب تیره ی هجران تو دعا گویم باش
به نوایی که به فریاد رسان می بخشی
ناجی این بار ، پیاده به حرم می آید
از صفایی که به جانِ خادمان می بخشی !

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

با عطرِ بوسه های پیمبر به گونه ات
در دامنِ بنفشه و گل آرمیده ای
ای مهربان ترین شبِ اندوه ،درکویر
از دامن کدام ستاره چکیده ای ؟
هر کوچه ای که می گذرم پرچم تو هست

هر لحظه ای که می شنوم روضه ی تو را
تصویر صد حماسه پدیدار می شود
پژواک آشنای صدای تو بعد از این
بسیار می تراود و تکرار می شود
گویی همیشه هستی و هرگز نمی روی

از خاطراتِ گمشده در بادها بگو
از لحظه های نابِ رهایی به جستجو
از شرحه های دردِ نهفته به سینه ها
از بغض های مانده به راه گلو ، بگو
از پاره پاره های جگر ، بر لبِ فرات

از قطره های اشکِ در آغوشِ سنگ ها
از زخم های خورده به شن های کارزار
از سینه های سرخِ در آشوبِ شعله ها
از چشم های دوخته بر اسبِ بی سوار
از سبزه های سوخته در هُرم ِآفتاب

با ما بگو چه بود درآن سرّ نینوا ؟
کاین گونه منتشر شد و هفت آسمان گرفت
آخر بگو تو چه کردی که روز حشر ؟
هر کس که برده نام تو خطّ امان گرفت
ای آینه شکستنِ تو ، حاصلی نداشت

حج ّتمام مردم آن روز باطل ست
وقتی که جانِ قبله ی عرش و زمین تویی
هرگز نبرده نام عزیزان به لب، ببین
نایِ نوایِ ناله ی امّ البنبن ، تویی
ای شطّ پر شکیب تو را هر که دید ، سوخت

این چشمه قرن هاست که خون گریه می کند
این دیده سال هاست که با اشک زنده است
این مرثیه تمام شد و داغ باقی ست
در من غریوِ یاریِ یک مرد مانده است
باید سکوتِ باطلِ تردید بشکنم !

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

رباعیات

حضرت ولی عصر (عج)
در سینه اگر غمی نباشد ، چه کنم
در دیده اگر نمی نباشد، چه کنم
در جان من ای یگانه آرام ِ جهان
یاد تو اگر دمی نباشد ، چه کنم ؟

*
حضرت معصومه (س)
هم روضه ی مسجد گوهر شادم من
هم معجزه ی پنجره فولادم من
هم راهِ غریبانم و هم خواهرِ عشق !
هم صحبتِ آهوانِ آزادم من

*
حضرت عبّاس (ع)
بی تاب تر از کودک ِ بی تاب امروز
هر چشمه زند بوسه به مهتاب امروز
در روز تولّدت ، چنانم تشنه
کز شرمِ نگاهِ تو شدم آب امروز

*
وداع ماه رمضان
تا چشمه ی دل را به نگاهت بستم
ای ماهِ عزیز ، می روی از دستم
ای خشکیِ لبهایِ علمدارِ حسین
افطار نه ، هر لحظه به یادت هستم

*
حضرت رقیه (س)
ای غنچه به دل ، داغِ فراوان داری
ای صبح و سحر، شام غریبان داری
ای کودک ِدلخسته ی من از فردا
نادیده بسی پیر غلامان داری

*
نیمه شعبان
همراهِ شکیباییِ یاران آمد
بی تابیِ قطره هایِ باران آمد
آرامشِ خاطر تمامِ دوران !
در نیمه ی تنهاییِ شعبان آمد

*
حضرت علی اکبر (ع)
خوبست که آمدی، دلم روشن شد
با رفتن تو ، ذکرِ لبم جوشن شد
خوبست که می رسی کنارم روزی
سرتاسرِ شش گوشه ی دل ، گلشن شد
*
حضرت زهرا (س)
ما عابرِ کوچه های بی زهراییم
ما زائرِ یک ضریح ناپیداییم
ما از برِ محرابِ به خون آغشته
در حالِ طواف کعبه ی دلهاییم
*
حضرت امام علی (ع)
از فضل تو پیداست ،چه بی همتایی
از عدل تو پیداست ، چه بی همتایی
بسته چه شود دست تو ای شیر خدا ؟
از نسل تو پیداست، چه بی همتایی
***
حضرت امام جواد (ع)
از عهد ازل ، جود و سخایش پیداست
از کودکی اش ، مجتهد و با تقواست
او کینه و دشمنی ندارد ، امّا
در فکر ِ قصاصِ قاتلان ِ زهراست

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)