Instagram

السلام علیک یا بنت الحسین رقیه خاتون س

دل شکوه ای ندارد تقدیر یا قضا را
ای وای، یاد دارم آن روزِ پُر جفا را

افتادم از کجاوه در ظلمتِ بیابان
گفتم: عمو کجایی؟ دریاب بینوا را

مقصودِ قصه ی دل بر نی نشسته اکنون
دیدم یزیدِ ملعون بُرد از نفس هوا را

در کربلا چه زیبا بابا حدیث می گفت
قوم ستمگر اما ، پاشیده غم فضا را

در مسلخِ شهیدان خونین شده دو چشمم
هم شاهزاده اکبر ، هم ساقیِ وفا را

تا راسِ سرورِ دین بر روی نیزه بستند..
بر نیزه اشک جاری ، شد خامسِ عبا را

دلتنگِ بابِ مظلوم پای برهنه بودم
همراهِ من مغیلان، بوسید هر دو پا را

طاقت بریده صبرو، آن جا فتاده در خون..
از حلم بی شمارش ، قادر دهد جزا را

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

ببیتِ حق از نطقِ او دیوانِ منطق می شود
روشن از نورِ وجودش صبحِ صادق می شود

بال بگشوده ملک در زیرِ پای مرتضی…
کعبه در وصفِ علی قرآنِ ناطق می شود

میزند لبخند دیوارِ خدا بر روی او…
تا شده مهمان رب، بهتِ خلایق می شود

پیک حق در پیشِ روی و، همرهش خیلِ ملک
عشقِ مولایم علی مُهرِ حقایق می شود

آنکه راهش راهِ او ، آرام جانش نام او
اوجِ ارزش گیرد و محبوبِ خالق می شود.

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)