Instagram

آغاز روشنایی‌ِ آیینه‌


آری‌، به روز واقعه بیمار بوده‌ای‌

امّا ذخیره بهر دل یار بوده‌ای‌

با امر حق به فاجعه نزدیک مانده‌ای‌

دور از نگاه تیره اغیار بوده‌ای‌

در آن سبک بدن‌، تب سنگین چه کرده بود؟

کز آن شبانه‌روز، گرانبار بوده‌ای‌

ماندی وز آن‌، امامت حق زنده ماند و باز

در هر نفس شهید به تکرار بوده‌ای‌

در کربلا شگرف‌ترین کار کرده‌ای

در کربلا غریب‌ترین یار بوده‌ای‌

هم سرخی شهادت خورشید دیده‌ای‌

هم چون شفق طلیعه خونبار بوده‌ای‌

هم محمل شکیب‌ِ ره عشق گشته‌ای‌

هم هودج تحمّل دشوار بوده‌ای‌

در کربلا تو آن سخن ناشنیده‌ای‌

کآویز گوش خلق به ادوار بوده‌ای‌

آن روز، خور به خیمه خود رخ نهفته بود

خورشید دیگری به دل خیمه خفته بود

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)