شعرخانهکریمی نیا (خانه بانو زینت کریمی نیا) توسط مدیر سایت 10 آذر 1401 اشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 272نمایششهدای شاهچراغپروانه ها ی پر زده در نور شاهچراغ اند یا شعله های سر زده از طور شاهچراغ اندسرو خمیده بر لب جوهای شاعر شهرند ققنوس های ساحت منشور شاهچراغ اندنقض حقوق شعر ملل* در برابر شاعر نقض حقوق نور در حضور شاهچراغ اندشیراز ها هنوز خوشا بی مثال ، مثالند با لشکری که پیرو دستور شاهچراغ انداین جام آخرین که گرفتند از لب مشهد آنقدر ناب بوده که مسرور شاهچراغ اندآمد علیّ اصغرشان روی دوش شقایق افشاگران غصه مستور شاهچراغ اندشب کور فکر کرده که مرگ ستاره رسیده است غافل از اینکه حل شده در نور شاهچراغ اند*شعر شیخ اجل که بر سردر سازمان ملل نوشته شده─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ششمین حس من هوایی شد که دوباره سری به من بزند ناخودآگاه در دل افتاده که مرتب وطن وطن بزندوطنم در تنم شده روح و پشت بر تن شده چنان کوه و از ادب نیست جسم ناآرام نیشتر بر روان من بزندوطنم ریشه است و من برگم وطنم زندگی و من مرگم سر اگر رفت ریشه می ماند هیچکس نیست حرف تن بزندسر اگر رفت می شود سرباز می شود حاج قاسم و صد راز او به شهرش دوباره برگشته تا گلی بر سر چمن بزندوطنم مادرم شده روزی مادر مهربان دلسوزی هیچکس نیست غیر ازین مطلب ساز دیگر ، از این سخن بزندوطنم مهد روح و جان و تنم وطنم عاملی به هر شدنم سبز و سرخ و سپید پرچم او حرف از لاله و سمن بزندنام الله در دل پرچم شده یک لا اله الا الله حسبی الله ، پس خدا کافی ست او خودش حکم مرد و زن بزندشیر ایران اگر چه آرام است هیبتش ماورای اوهام است نکند جراتی که بی هنگام پرسه ای پشه و زغن بزندوطنم مهد شعر و شور و صفاست وطنم کشور امام رضاست با اشاره بگویم آهویم باید آهو دم از ختن بزند─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─حضرت زهرا سلام الله علیهاجز خدا هیچکس نبود آنروز ، تو فقط شاهد خدا بودی موقع رونمایی از خورشید ، توبه چشمش چه آشنا بودیآسمان سیب را که بو می کرد ،کوثرت را که درسبو می کرد چشمهایش که آب رو می کرد ، علت آبرو شما بودیآبرو می گرفت باران و ، می شد آماده پای قرآن و باوضو آیه های انسان و ، شان تنزیل هل اتی بودیبود شد هر نبود با چشمت ،می رسد هر وجود تا چشمت چشمه یک چشمه بود از چشمت .مروه ها را خودت صفا بودیبعد تو گل خدا عمل آورد .جای روی تو یک بدل آورد شاعری یاس را مثل آورد ، مهربان بودی و رضا بودیشاعری یاس را مثل آورد ،یاس پهلو گرفت و کم آورد او بهاری شکسته را می خواند ،وقتی او را تو پیشوا بودیچادرت بر سپیده زد پهلو ، با همان هفت وصله اش بانو گرچه رویت ندیده بود ملک . ذکر تسبیح ماورا بودیبرق زد ربنای در دستت ،شد همین ها طلای در دستت چه نیازی تو را به انگشتر ،که خودت برتر از طلا بودیچه نیازی به رخت نو داری ،تو که با ماه یک به دو داری کمترین هدیه ات لباس عروس ، که عروس شکوفه هابودیکمترین هدیه ات لباس عروس ،چون که بر عرش می کنی تو جلوس برمن شاعرت چه می بخشی ،تو که دستی پر از دعا داری برچسب ها: ادبخانه استاد محمد علی مجاهدی پروانه ها دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی کشور زینت کریمی نیا شاعر آیینیاشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 272نمایشراهبری نوشتهپست قبلی :پست قبلیپست بعدی :پست بعدی 0 دیدگاهبستن دیدگاه ها ارسال دیدگاه لغو پاسخنامایمیل ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.دیدگاه من موافقم که داده های ارسالی من جمع آوری و ذخیره شوند. برای اطلاعات بیشتر در مورد استفاده از داده های کاربر ، به حریم خصوصی ما مراجعه کنید