آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و
از تو غرورش را گدایی کرد
من هم کنار آسمان بودم
وقتی نماز نور را خواندی
در روزهای غربت و سختی
مردانه پای عشق خود ماندی
بانو کسی دیگر نمیگوید
مردانگی در سیرت زن نیست
مردانگیها را نشان دادی
مردانگی تنها به گفتن نیست
فرمود پیغمبر به یارانش:
باید شبیه همسرم باشید
از او شنیدم توی جنت هم
قسمت شده تا مال هم باشید
تو همسرش بودی و میمانی
قدر تو بیش از دیگران باشد
اصلاً برای چون تویی بانو
باید کفن از آسمان باشد
با چشم خود دیدم برای او
سال عروجت سال غمها شد
شکر خدا آن روزهای سخت
زهرای تو ام ابیها شد…
یادت میآید گفت پیغمبر:
خورشید بر شب میشود غالب؟!
بانو منم همرزم دیروزت
یعنی علی ابن ابیطالب
امروز اینجا بر مزار تو
آوردهام زهرا و زینب را
زینب دو سالش هست و میداند
زن میتواند بشکند شب را…
تقدیم به خاکپای بانوی قم حضرت معصومه (س)
در شهرِ پُر غَمی که نَماندهست مَحرمی
تو دافعَ البلایی و تو رافعَ الغَمی
در شهرِ شورهزار و نمکزار ، زخمیام
تنها برای این دلِ زخمی تو مَرهمی
در هر قدم زدن به تو ناگاه میرسم
بر هرچه مَقصد است همیشه مُقَدمی
ای از بهشت آمده، ای بهترینِ بهشت
امّیدِ مَردمانِ من و این جهنمی
در این هوای خسته نسیمِ ملایمی
بَر این کویرِ تَف زده بارانِ نَم نمی
شَبهای صحنِ تو همه را مَست میکند
بَه بَه چه گنبدی چه شکوهی چه پرچمی
صَحنِ اتابکی دَمِ ایوانِ آینه
هی دسته دسته رونَقِ ماهِ مُحَرمی
حاشا اگر خلاصه کنم در حرم تو را
وقتی تو ماورای هرآنچه که دیدمی
ما گرمِ وصفِ گنبد و گلدستههای تو
غافل از این که تو شرفِ عرشِ اعظمی
شاعر خیال کرده که همسایهی شماست
بانو ، تو سایه سارِ تمامیِ عالمی!
ای تو ز کوهِ خضرِ نبی تکیهگاه تر
ای آنکه مثلِ پایهی افلاک محکمی
ای یک نگاه کوچکِ تو مُرده زنده کن
ای آنکه دَم به دَم ، دَمِ عیسی بن مریمی
دریا و رود و جنگل و صحرا و کوه و دشت
بانو ، تو در هر آنچه که دیدم مَجسمی!
گاهی میان جذبهی رنگین کمانی و
گاهی به روی نرمیِ گلبرگْ شبنمی
باران و ابر و نور و مَه و آسمان تویی
مانند کهکشانِ خدایی ، مُنَظمی
هرکس به قدرِ ظرفِ خودَش از تو نوش کرد
دریای بیکران! تو در این شعرها کمی
عمری اگرچه شاعرِ این شهر بودهایم
بانو ببخش شأنِ تو را کم سرودهایم
از تو رها ، به وصفِ خیابان رسیدهایم
در وصفِ تو به مزّهی سوهان رسیدهایم
حاشا اگر خلاصه کنم در حرم تو را
بانو ، کمک نَما نشوم یک حرمسُرا
بانو برای شاعریام تو بهانهای
آیینی است پیشِ تو هر عاشقانهای
تنها نه من! زمین و زمان سینه چاکِ توست
هرجای این جهان بشوَم خاک ، خاکِ توست
تنها برای مردمِ قم نیست یاریات
بانو ، کمک نَما نکنم انحصاریات…!