«سوز دل علی » از سوز دل نوایی،شب ها به گوش آید زین ناله هردلی را جوش و خروش آید گویی که نی نوا کرد،جانسوز تر ز عالم خلقی از این مصیبت غرق عزا و ماتم مردی به سوی قبری با سوز و آه آید و نیمه های هر شب هم دوش ماه آید از داغ یاس پرپر اشکش به جوش آید یاد جفا و ظلمِ قوم وحوش آید ریحانه ی پیمبر خاتون روز محشر آغوش خاک رفته هر آیه ای ز کوثر طفلان درون خانه بگرفته اند بهانه حیدر غمین و محزون از کار این زمانه یک سو میان خانه طفلان زار و نالان آتش زده غم عشق بر جان این گلستان داغی میخ و پهلو از شعله های آتش زهرا چرا درآنجا از ضرب در کند غش؟ حیدر عزا گرفته از دوری گل یاس خاکی شده ست چادر،افتاده است دستاس
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
«درگیر عشق » وقتی که عشق پای تو درگیر می شود درسینه ی من عشق تو تفسیر می شود ای آخرین انیس جهان ، مهربان من ذکر شما چو نغمه ی تکبیر می شود هستم غلام و خادم و دلبسته ی ظهور بنگر غلام توست چنان پیر می شود من دررکاب تو، بهَ چه زیبا شود جهان حتی درون خواب که تعبیر می شود عمریست درنگاه من عکس ظهورتوست قلبم به شهد عشق تو درگیر می شود
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
«سوز دل » باز امشب واژه را با عشق محشر می کنم در میان واژه ها می مانم و سر می کنم هر کجا دیدم دلی در مانده و زار و ملول چشم دل را در غمش بارانی و تر می کنم در میان این همه افسانه های پر غرور یک غزل از عشق تو مکتوب دفتر می کنم کار ما عشاق باشد مستی و شعر و غزل خاطراتم را برایت باز از بر می کنم
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
«کریمه اهل بیت » قم با تو قم شد ، حضرت باران قم در تو گم شد ، حضرت باران یک در به جنّت باز شد در قم دل ها سویت پرواز شد در قم بال ملائک فرش صحن توست دلهای عاشق عرش صحن توست باشد کریمه افضل الاسما صحن و سرایت ملجأ اَم هر جا صد مرجع دینی دعا گویت هُرْمِ نفس ها بسته بر مویت با یک نظر کن کیمیا جان را جَلْدِ حرم کن جان جانان را بانو دلی بشکسته و زارم در پیش همچون تو گلی خارم منت نهادی زائرم کردی خادم نه ! اما شاعرم کردی دارم قلم در مد ح تو بانو در مثنوی دل رفته تا هر سو اشعار با اذن تو می جوشد شعرم فقط ذکر تو را گوید سیل خروشانیم در کویت شمشیر بُرّانیم در کویت در آسمان ها ذاکر نامت همچون کبوتر های آرامت وقتی کویر قم گلستان شد عطر نسیمت عطر دوران شد خاک مطهر ، مرقد تو گشت خورشید تابان گنبد تو گشت ساقی بُوَد مدیون الطافت ذکر لبم جاری ز آیاتت
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
«داغ یاس پرپر » شانه هایش طاقت برداشتن هرگزنداشت بازوانش قدرت برداشتن هرگز نداشت دیدگانش بود غرق ماتم عظمای او دست هایش قوت برداشتن هرگزنداشت امت دین پیمبر را شب تشییع یاس هیچ کس را عزت برداشتن هرگزنداشت شد مدافع ازولایت سوخته پر دل غمین جز علی را هیبت برداشتن هرگز نداشت غسل و تشییع جنازه در شب تار علی هیچ پایی شوکت برداشتن هرگزنداشت اندرون قبر رفتن بهر تدفین در زمین جز نبی را حجت برداشتن هرگز نداشت ساقی از بهر شفاعت روز محشر مادری جز به زهرا عفت برداشتن هرگز نداشت