ببر پیر
::
ببر پیر
درخلوت سایهها
شرمندهٔ هیچ چشمهٔ گِل آلودی نیست-
اگر قامت نردبانی اش
بازتابی نداشت!
بگذار سردرِ سلطان سراها
را تندیس سرد «شیر» ها پرکند!
گرمای پنجه های خونریزِ «ببر»
هنوز هم با تمام پیری اش
بربلندای قاف می درخشد!
گوشه گیری
خواری نیست!
خارها سلاطین بیابان ها هستند
با سایه های اندکشان!
سوختن را
بهانه افروختن کن
تا بشنوندت!
جایی که ببر ها سایه نشینان سکوت جنگل اند!!!
🐅 سیدعلی اصغرموسوی قم – ۱۹ بهمن 1398
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━
بال تیرخورده!🌹🦅
پر ببینی جام عشق ارغوان را یا تَهی
کم نخواهدشد به طعنه جایگاه فرّهی!
بی جهت مجنون نمیگویم دلم را،چونکه هست
خارج از ظرفیتش،مفتون ذوق همرهی
چشم اگر هرگز نمی بندم از آن چشمان سبز!
می دهی گهگاه دل را در تماشا آگهی
گرچه باسعدی وحافظ گرم درسم،سال هاست!
دوست دارم شیوه رقص غزل های «رهی»
می دهد هردم شکیبم آرزوی دیدنت
باز فردا نام من را ناشکیبا می نهی!
می شود آیا بپرسم: ارتفاع عشق چیست؟
آی شیرازی ترین آیینه از سرو سَهی!
لانهٔ سیمرغ می جویم به قاف عشق و تو –
منطق الطیر قضایش را نشانم می دهی؟
ترجمان عشق بودن در بسیط خاک چیست؟
« دربساط نکته دانان» انبساط ابلهی؟!
با من از چشمی بگو،خشکیده در وی انتظار!
با من از دردی بگو ،پیچیده در هر ناگهی!
««»»
هرچه پرسیدم،فقط،شعر«سعا»راخواندو گفت:
عشق شد آخر به« بال تیر خورده» منتهی !🦅🌹
سید علی اصغر موسوی قم – ۲۶ آبان1399
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
قطرهٔ عدم
فارغ از دریا، به صد آتشفشان نزدیک تر
ذات ققنوسم، به قاموس بیان نزدیک تر!
ترجمان هستِ هستی، با هبوط زندگی
در عدم جاری، به گرداب زمان نزدیک تر
قطره ام! پیدای گم، در پیش چشم کهکشان
بی نشان های عدم را از نشان نزدیک تر
قطره ام، گاهی حباب و گاه تندیس حیات!
جمع در من شد جهان، از جسم و جان نزدیک تر
آینه حتی مرا در ترجمان بُهت خویش
می نشاند در نگاه از کهکشان نزدیک تر!
قطره ام، کشف و شهودم صرف مروارید شد!
بر مَدارات وجودم، لامکان نزدیک تر
خاک هم مثل صدف، در اشتها چون اژدهاست!
وقت بلعیدن گلویش، از دهان نزدیک تر!
قطره ام،حسرت نگارم در کویر عقل و عشق
تشنگان را آشنا، از همزبان نزدیک تر!
جاروجنجال جهان جمع است در جادوی من!
شد«سعا» هم با طلسم از همرهان نزدیک تر؟!
سیدعلی اصغرموسوی ۲۲شهریور 1401
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─