Instagram

برای خواندن اول یاد می‌گیرند الفبا را
الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را

خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش
بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشان‌ها را

ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادان‌ها
بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را

چه می‌فهمد کسی این در برای شخص پیغمبر
تداعی می‌کند دروازۀ عرش معلا را

اگر توحیدشان را با حضور قلب می‌خواندند
نمی‌انداختند امروز پشت گوش «اَسری» را

اگر یکبار می‌خواندند کوثر را چه می‌دیدند؟
مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را

اگر روی لب گلدسته حرفی جز علی باشد
به مسجد می‌دهم ترجیح، معبد را، کلیسا را

چه می‌بینم خدا! وا شد به جایی پای بعضی‌ها
که بی‌رخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را

دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که جبرائیل
بر ایوانش نوشته آیۀ «اِنّا فَتَحنا» را

دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که میکائیل
از آن در می‌برد هر روز و هر شب رزق دنیا را

دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که عزرائیل
بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را

اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه
که در یک تُنگ جا داده‌ست پیغمبر دو دریا را

اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ
حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را

ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست
خدا این بار می‌خواهد بسنجد صبر مولا را

نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمی‌یابید!
علی تنها درون سینه جا می‌داد غم‌ها را

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

فلک امشب نشان داده‌ست روی دیگر خود را
که پس می‌گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را..

فَلَک می‌ریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را
مَلَک بر اشک چشمش می‌کشد بال و پر خود را

یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاری‌ست
یکی با گریه می‌گیرد سر زانو سر خود را

تمام عمر رو به قبله بود و حال می‌خواهد
بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را

بزرگان گِرد او هستند و می‌چرخد به آن سمتی
که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را

علی ماند و پی کاری همه رفتند… پیغمبر،
به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

گواهی می‌دهد انجیل هم آیات قرآن را
نمی‌فهمم تقلای مسیحی‌های نجران را

محمد، اهل‌بیتش را به همراه خودش آورد
که رو در رو ببینند اهل نجران، اهل ایمان را

کسانی را به همراه خودش آورد پیغمبر
که بر هم می‌زند یک ذکرشان رؤیای شیطان را..

چه در این خاندان می‌دید آیا اسقف نجران؟
که وقتی دیدشان از دور، خالی کرد میدان را

هر آن‌کس شک به حقانیت این پنج تن دارد
بخواند آیه‌ای از آیه‌های «آل عمران» را

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد

محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورق‌ورق کتب کفر، برگ باطله شد

محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جواب‌گوی هزاران هزار مسأله شد

چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد

خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیۀ مباهله شد

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

کرامت پیشه‌ای بی‌مثل و بی‌مانند می‌آید
که باران تا ابد پشت سرش یک بند می‌آید

کسی که نسل او را می‌شناسد، خوب می‌داند
که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می‌آید

همان تیغی که برقش می‌شکافد قلب ظلمت را
همان دستی که ما را می‌دهد پیوند می‌آید

همه تقویم‌ها را گشته‌ام، میلادی و شمسی
نمی‌داند کسی او چندِ چندِ چند می‌آید

جهان می‌ایستد با هرچه دارد روبروی او
زمان می‌ایستد، بوی خوش اسفند می‌آید

ولی‌الله، عین‌الله، سیف‌الله، نورالله
علی را گرچه بعضی بر نمی‌تابند، می‌آید

بله! آن آیت‌اللهی که بعضی خشک‌مذهب‌ها
برای بیعت با او نمی‌آیند می‌آید

برای یک سلام ساده تمرین کرده‌ام عمری
ولی می‌دانم آخر هم زبانم بند می‌آید

بخوان شاعر! نگو این شعربافی درخور او نیست
کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می‌آید

به در می‌گویم این را تا که شاید بشنود دیوار
به پهلوی کبود مادرم سوگند می‌آید

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)