شعرخانهمحرومی (خانه بانو فاطمه محرومی نوش آبادی) توسط مدیر سایت 9 تیر 1402 اشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 284نمایشبه مناسبت مبعث رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص)به ترک های لب خشک زمین آب رسید های وهو برلبشان بود که آداب رسید درکتاب رسل آن سوره ی اعجاب رسید سحر،آن لحظه ی برخواستن ازخواب رسیدبچشان زیروزبر را به لب لات ومناتفتنه و شورش وشر گرچه که در کثرت بود والضحی بین خطرجوشن آن حضرت بود جاهلیت همه از خوی تو درحیرت بود خشم باروی دلارای تو بی نسبت بوددائما خنده به هر اخم تعارف میکرد─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─برای جسم پرازمرگ جان گرفته ام اینجا جهان وآخرتی توامان گرفته ام اینجازمین وهرچه که رویش فروختم وبه جایش به قدر وسع خودم آسمان گرفته ام اینجا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─چندروزی هست دیدم اینچنینی فاطمه هی میان راه رفتن مینشینی فاطمهگرنمیخواهی مرا گریان ببینی فاطمه کلمینی کلمینی کلمینی فاطمه─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─الحمدلله الذي جعلنامن المتمسكين بولاية اميرالمؤمنينراه میرفت و زیرپاش زمین دربغل می فشرد گامش را پرسه می زد میان عرش نبی ازهمه می شنید نامش راپدرم تا نبرد نامش را توبه اش راکسی قبول نکرد سوره ی حاء ومیم و اسرارش جزبه قصدعلی نزول نکردشرط عشق است شرط دین خدا هرکسی را نمی برند بهشت بایداز حب مرتضی باشد خانه ی اعتقاد خشت به خشت─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─نه تنهامن،که دنیامانده دروصف عناوینش زبان واکرده پیغمبر به توصیف مضامینشبرایم مثل هارونی برای حضرت موسی، خوداحمدبه وجدآمد ازاین تمثیل شیرینشچنان عطرمحمد میدهی که در دل آن شب نفهمیدند حیدر بوده درآغوش بالینشبه وقت آیه ی انذار حیدر بست پیمان و سه بار ازعمق دل لبیک گویان کردتضمینشبه جزاحمد،خدا حتی خودش درحیرت اوبود چنین قدقامتی همتاندارد،نیست دردینشکه حیدرمست معشوق است ودرحال رکوع اما نخواهد رفت دست خالی ازاین کوی مسکینشفقط باب العلی راه ورود شهرعلم اوست همان شهری که باحکمت علی کرده است آذینش** جهان بعدازعلی چشم انتظار یک نفرمانده است همان مردی که راه ورسم حیدر هست آیینشبه حق مرتضی عجل علی میخوانم ویارب به پای این دعا ای کاش باشد دست آمینش─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─دوبرادر،دونیمه سیب جدا مثل روحی که در دوتابدن است خودجبرییل گفت نام حسین بی گمان برگرفته از حسن استنامشان زینت کتاب خداست او که میگفت آیه آیه سخن گفت “والتین” وگفت “والزیتون” جای نام حسین ونام حسنفاطمه پای منبرش بوده اوکه شش ساله بود ومی آمد تابگوید برای زهرانیز هرچه را که شنیده از احمدروزه است ومیان یک برهوت آب ونانی نبود در بارش سفره ی وحی پیش رو افتاد آمده از بهشت افطارشمن بمیرم برای آن لحظه که خودش را غریب وتنها دید اولین جرعه را که او….ناگاه بوی خون در دل حسن پیچید برچسب ها: ادبخانه استاد محمد علی مجاهدی پروانه ها دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی کشور شاعر آیینی فاطمه محرومی نوش آبادیاشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 284نمایشراهبری نوشتهپست قبلی :پست قبلیپست بعدی :پست بعدی 0 دیدگاهبستن دیدگاه ها ارسال دیدگاه لغو پاسخنامایمیل ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.دیدگاه من موافقم که داده های ارسالی من جمع آوری و ذخیره شوند. برای اطلاعات بیشتر در مورد استفاده از داده های کاربر ، به حریم خصوصی ما مراجعه کنید