Instagram

به مناسبت مبعث رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص)

به ترک های لب خشک زمین آب رسید
های وهو برلبشان بود که آداب رسید
درکتاب رسل آن سوره ی اعجاب رسید
سحر،آن لحظه ی برخواستن ازخواب رسید

بچشان زیروزبر را به لب لات ومنات

فتنه و شورش وشر گرچه که در کثرت بود
والضحی بین خطرجوشن آن حضرت بود
جاهلیت همه از خوی تو درحیرت بود
خشم باروی دلارای تو بی نسبت بود

دائما خنده به هر اخم تعارف میکرد

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

برای جسم پرازمرگ جان گرفته ام اینجا
جهان وآخرتی توامان گرفته ام اینجا

زمین وهرچه که رویش فروختم وبه جایش
به قدر وسع خودم آسمان گرفته ام اینجا

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

چندروزی هست دیدم اینچنینی فاطمه
هی میان راه رفتن مینشینی فاطمه

گرنمیخواهی مرا گریان ببینی فاطمه
کلمینی کلمینی کلمینی فاطمه

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

الحمدلله الذي جعلنامن المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين

راه میرفت و زیرپاش زمین
دربغل می فشرد گامش را
پرسه می زد میان عرش نبی
ازهمه می شنید نامش را

پدرم تا نبرد نامش را
توبه اش راکسی قبول نکرد
سوره ی حاء ومیم و اسرارش
جزبه قصدعلی نزول نکرد

شرط عشق است شرط دین خدا
هرکسی را نمی برند بهشت
بایداز حب مرتضی باشد
خانه ی اعتقاد خشت به خشت

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

نه تنهامن،که دنیامانده دروصف عناوینش
زبان واکرده پیغمبر به توصیف مضامینش

برایم مثل هارونی برای حضرت موسی،
خوداحمدبه وجدآمد ازاین تمثیل شیرینش

چنان عطرمحمد میدهی که در دل آن شب
نفهمیدند حیدر بوده درآغوش بالینش

به وقت آیه ی انذار حیدر بست پیمان و
سه بار ازعمق دل لبیک گویان کردتضمینش

به جزاحمد،خدا حتی خودش درحیرت اوبود
چنین قدقامتی همتاندارد،نیست دردینش

که حیدرمست معشوق است ودرحال رکوع اما
نخواهد رفت دست خالی ازاین کوی مسکینش

فقط باب العلی راه ورود شهرعلم اوست
همان شهری که باحکمت علی کرده است آذینش

**
جهان بعدازعلی چشم انتظار یک نفرمانده است
همان مردی که راه ورسم حیدر هست آیینش

به حق مرتضی عجل علی میخوانم ویارب
به پای این دعا ای کاش باشد دست آمینش

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

دوبرادر،دونیمه سیب جدا
مثل روحی که در دوتابدن است
خودجبرییل گفت نام حسین
بی گمان برگرفته از حسن است

نامشان زینت کتاب خداست
او که میگفت آیه آیه سخن
گفت “والتین” وگفت “والزیتون”
جای نام حسین ونام حسن

فاطمه پای منبرش بوده
اوکه شش ساله بود ومی آمد
تابگوید برای زهرانیز
هرچه را که شنیده از احمد

روزه است ومیان یک برهوت
آب ونانی نبود در بارش
سفره ی وحی پیش رو افتاد
آمده از بهشت افطارش

من بمیرم برای آن لحظه
که خودش را غریب وتنها دید
اولین جرعه را که او….ناگاه
بوی خون در دل حسن پیچید

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)