بر حَرمت یا حسین! تا که نظر میکنم
خاک حریم تو را ، کُحل بصر میکنم
چونکه مقام تورا مینگرم ، در خیال
با تو به کرب و بلای تو سفر میکنم
تا که به یاد آورم اصغر شش ماهه را
دیدهی خود غرق در خون جگر میکنم
تا که کنم یاد تو ، اکبر گلگون قبا
دیدهی غمبار را ، ز گریه ، تر میکنم
داغ دلم تازه شد در سفر نینوا
چون نگرم بر فرات یاد قمر میکنم
با غم و غصه جدا از تو شدم یا حسین
از غم جانسوز تو خاک به سر میکنم
تا که دلم میتپد ، در قفس سینه ام
شرح غمت بازگو ، نزد بشر میکنم
روز جزا (عامری) چشم امیدش به توست
وقت گذر ، از صراط ، با تو گذر میکنم
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(حضرت علی اکبر علیه السلام)
دیدن قامت تو قوّت قلب و بصر است
تشنه کامی و سکوتت به دل من شرر است
لب گشا ، حرف بزن ، کُشت سکوت تو مرا
چشم بگشای علی جان پدرت خونجگر است
دائماً در نظرم هست مرامت پسرم
حُسن خلق تو همان سیرهی جد و پدر است
عکس تو در نظرم قاب شد ای نور دوچشم
بی تو ای جان پدر! سینه ی من شعله ور است
گر سبکبال گشودی پر از این دار فنا
بار سنگین فراق تو مرا بر کمر است
گرچه بعد از تو مرا عمر به پایان برسد
هرکجا مینگرم روی توام در نظر است
بر سر نعش علی قوّت زانویم رفت
همه گفتند حسین بن علی بی پسر است
گشت خاموش اگر شمع رخش اکبر من
بخدا تا به ابد پرتو ِ او جلوه گر است
نرود از نظرم یا ابتا گفتن او…
ناله سر داد بیا جان پسر در خطر است
اسب او هر طرفی رفت به شمشیر زدند
اربا اربا شده ، آخر بدنش بی سپر است
هرچه گویم ز غم و غربت یاران حسین
گرچه جانسوز ولیکن سخنی مختصر است
ای خدا ناله ی جانسوز پدر بر فلک است
(عامری) داغ جوان سخت وبه دلها شرر است
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
شهادت امام هادی علیه السلام
نالـه زد از قلمـم باز به اوای غـریب
اشک خون میچکد از واژه به اغوش حبیب
وای بر هـر که نشد از دل و جانش یارت
ای خوش آن کس که بوَد درغم توغمخوارت
شده شرمنده همـه جن و ملک از کرمت
شده دلتنـگ دلم باز بـرای حرمت
رَخت ماتم به تـن جمله محبان شما ست
زین سبب سامره امروز همه غرق عزاست
هر که را مینگرم از غـم تو نوحه گر است
سامره ، کرببلا ، کوفــه و قم خونجگر است
کوه غم بر کـمر یوسـف زهـراست خدا
دل او خون چو دل حضـرت مولاست خدا
من شنیدم که شبی حمله به بیتش کردند
بس که این قــوم جـفاکار فلک نامردند
نه عـبا بود به تــن نه به سرش سلانه
حرمت آل عبا ، نیمـه شـب و میخانه ؟
زین مصیبـت کـه روا گشـت بـه آل طاها
دست بسته ، وسـط کوچــه ، پیـاده آقا
رود ظلمیست که دشمن به زمین جاری کرد
واژه ها سوخت و چشـم قلمم زاری کرد….
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(شهادت باب الحوائج)
آه از آن ساعت که خصم آورد جسم اطهرش
پیش چشم شیعیان، بر تخته جسم انورش
حضرت موسی بن جعفر، آن امام هفتمین
داشت همچون لاله داغ غم به قلب مضطرش
آن گل پژمردهی زهرا ز جور جابران
همچنان مادر به تن دارد نشان بر پیکرش
قعر زندان ستم شد جای آن ماه تمام
داشت وحشت چونکه دشمن از فراز منبرش
ّبس غم انگیز است بی رحمی، علیه آن امام
یادم آمد روز عاشورا و شمر وخنجرش
جسم صد پاره بخاک و سر به روی نیزه ها
غارت خلخالِ طفل و بردن انگشترش
حضرت باب الحوائج ، کوشه ی زندان ولی
صبر جدش بی گمان بوده در این ره یاورش
سوخت قلب شیعه را هارون دون امشب اگر
(عامری) امّید دارد تا ببیند کیفرش
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
صلی الله علیک یا اباصالح ع
همیشه غرق گناهم تورا تورا خوانم
تویی که معدن جودی اساس ایمانم!
به غیر دانه ی اشکم گُهر نمی بارم
عزیز فاطمه بنگر ز هجر بیمارم
جهان و عالم هستی نمی زاحسانت
کجا روم که نبارد زمهربارانت
اگر زنم دمی از تو فقط عنایت توست
اگر که راه تو پویم یقین هدایت توست
همیشه بر لب من هست نام تو جاری
که یاد توست تجلی رحمت باری
تویی که دست مرا نیمه شب گرفتی اه
ز نور روی تو ره می شود جدا از چاه
منم مرید علی کن شفاعتم مهدی
منم که آمده ام از برای هم عهدی
تو خواستی که بیافتد به این گذر راهم
منم غلام و تو هستی در این جهان شاهم
بیا و دست مرا گیر ورو سفیدم کن
ز مهر خویش هماره پر از امیدم کن
قسم به حرمت خون شهید در محراب
به حق غربت خون خدا مرا دریاب