ما دانش آموزان نسلِ انقلابیم
از یک تبار و مکتبیم از یک کتابیم
سرلوحهی ما عشق و بیداریست آری
از دشمن این خاک بیزاریست آری
این انقلاب از برکتِ خون شهیداست
اینخاک تا دنیاست دنیا، روسپیداست
آیندهداران امیدیم و تلاشیم
بیزار از بیحرمتی و اغتشاشیم
در انتظارِ جمعهی دیدار عشقیم
سربازهای کوچک سردار عشقیم
ما بارها از پیرمان یاری گرفتیم
از حاج قاسم درسِ بیداری گرفتیم
مولای ما فرماندهی دلها و جانهاست
نامش دَمادَم در دل و رویِ زبانهاست
اَمرش همیشه بهترین فصلالخطاباست
مکرِ تمام دشمنان را او جواباست
دستِ خدا با او همیشه بر سرِ ماست
این آفتابِ با بصیرت رهبرِ ماست
مولای ما عشقاست و ما هم یارِ عشقیم
تا لحظهی موعود پرچمدارِ عشقیم
از ما نمیبینید جز شور و شهامت
ما ملتِ عشقیم و ایثار و شهادت
ما در همین خاک مطهر پاگرفتیم
درسِ حجاب از حضرت زهرا(س)گرفتیم
آه ای وطن! هرگز نبینم ماتمت را
هر کس به آتش میکشاند پرچمت را
از جمعِ ما دلدادگان هرگز نبودهست
آنکه شعارِ کینهورزی را سرودهست
ما نسلِ ایثاریم نسلِ حاج قاسم
نسلِ غیور شیرمردانِ مقاوم
ما یار مولائیم و سربازان اینخاک
بیگانه با هر دشمنِ مایوسِ هتّاک
دلبستهی یارِ خراسانیست ایران
آری، جدا از هرچه ویرانیست ایران
دلهای ما چون چشمهی زمزم زلالاست
ویرانیِ این خاک یک امر محالاست
مقصد اگر دریاست باید رود باشیم
چشمانتظارِ جمعهی موعود باشیم
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
باید برای سینه دلی دست و پا کنم
وانگه فدای حضرت خیرالنساء کنم
باید دوباره در دل پس کوچهها شبی
دل را به سوز عشق شما مبتلا کنم
بانوی آب و آینه! دردیست درد عشق
دردی که هیچوقت نباید دوا کنم
ای در! به سمت پهلوی مادر نچرخ… نه
آخر چگونه شرح چنین ماجرا کنم؟
دیوار و در، گدازهی آتش، شب عروج
باید کتاب دیگری از درد وا کنم
می خواهم امشب از دل این واژههای داغ
از قلب فاطمیه شما را صدا کنم
این شعر نذر شاعر ناقابل شماست
محتاج به نگاه شما تا ادا کنم
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
برخاسته شور از دل میخانه حیدر
روشن شده از آمدنت خانه حیدر
عشق است لبالب همه در جام وجودت
هم شمع فروزانی و پروانه حیدر
غرق گل و نور است جهان محو تماشاست
انگار گلستان شده کاشانه حیدر
در دست حسین است و حسن دست و سرت نیز
بر شانهی زهراست و بر شانه حیدر
میلاد تو بر مهدی موعود مبارک
ای شوق دل فاطمه، دُردانه حیدر…
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
رنج شبهای تیره را تنها، قلبِ صبح سپید میداند
سوزِ سرمای هر زمستان را سفره ی روز عید میداند
.
خبرم آمدهست از جبهه، پیکرم آمده ست از جبهه!
مادرم… مادرم همیشه مرا یک جوان رشید میداند!
گمشدن در دل سیاهی را؛ شبِ تنهای بیپناهی را
همه را دارد و به خاطر من درد را ناپدید میداند
پشت تابوتهاست مادرِ من…باید این صحنه را نگاه کند:
بعدِ هجران! وصال را هرکس اتفاقی بعید میداند!
دوریِ من غم است شادی نیست، بارش چشمِ او ارادی نیست
با تمام غمی که در دلشاست خویش را رو سپید میداند!
پَرکشیدم به خوابش آهسته تا بگویم که دوستش دارم
سخنم را نگفته میخواند، حرفِ دل را ندید میداند
کیست او مریم است یا حوا؟ حضرت زینباست یا زهرا؟
از من این تکه استخوان را نیز، باز هم یک نوید میداند!
دلِ من تا ابد گرفتارش، آمدم باز هم به دیدارش
حضرتِ مادر است و خوشبختم که مرا هم مُرید میداند
فصل آغوش او دوباره کجاست؟ آه… تقویم های پاره کجاست؟؟؟
روزهایِ نبودنم را او بهتر از سررسید میداند!
سال ها زحمت و ریاضت را، طاقت و صبر و استقامت را
معنی انتظار و حسرت را، مادر یک شهید میداند…
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─