Instagram

دنیای وانفسا

به دنیایی که از دیده بجای اشک خون ریزد
گلستان هم بسازی عاقبت آتش بر انگیزد

چه کج فهمند آنانی که هر دم آتش افروزند
هر آنکس آتش افروزد محال از شعله بگریزد

عجب دنیای نامردی دگر رحمی مصوّر نیست
کسی که باد می کارد از آن طوفان بپا خیزد

چه احساس بدی دارم از این دنیایِ وانفسا
که هر آزاده اندیشی ز شهدِ آن بپرهیزد

هزاران داد از این فقر و فلاکت ها و نادانی
که نادان مردِ دانش را به دارِ جهل آویزد

سیاست پیشه مادامی که با طبلِ نفاق آید
چه بوی خون و باروتی به دنیا در هم آمیزد

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

‍ ‍ ‍ ‍ توحيد

به نامت خدا يا كه والا تويي
رحيمي رئوفي توانا تويي

همانا که یکتا و تنها تويي
ز هر ديده پنهان و پيدا تويي

همه خلق محتاج و قادر تويي
همه مستمندند دارا تويي

نه زايي ونه از كسي زاده اي
كه تنهای تنهای تنها تويي

نباشد به كونين همچون تويي
هر آن هست فاني و مانا تويي

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

کاش گاهی

کاش گاهی به خیالت گذری بر ما بود
در دلت لحظه ای از خاطر ما بر پا بود

کاش يادي ز من اري تو در اين گمراهی
تشنه ی لحظه ی دیدار تو ام هر گاهي

من همان عاشق و شيداي توام درپس راه
دیده بر راه و دلم پر زغم و حسرت و اه

تو همان عطر دل انگیزي و دنياي نويد
هر سحر ديده به راه تو گشايم به اميد

کاش یادت به دلم این همه پر رنگ نبود
یا حضور تو در اين فاصله كم رنگ نبود

چند روزی به ديار تو شدم آواره
با دلی خسته و حسرت زده و بیچاره

گاه تشويش به دل وين همه شب بيداري
به یقینم كه به دل خاطري از ما داري

ميدهم وعده ی ديدار دلم هر جایی
روزي از دور ترين راه تو شايد ايي

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)