در چهار جلسهء گذشته پیرامون قافیه ، تعداد و اسامی حروف قافیه ، و طرز شناخت حرفِ «رَوِی» که اصلی ترین حرفِ کلمهء قافیه است، سخن گفته شد. همچنین به کلماتی که دارای یک یا چند حرف ازحروف قافیه اند، اشاره شد. دراین جلسه در بارهء «حرفِ تأسیس» توضیحاتی داده می شود.
از میان حرف الفبای فارسی فقط حرفِ ( اَلِف ) می تواند به
عنوانحرفِ«تأسیس» در کلمهء قافیه حضور داشته باشد. *به کلمهء قافیه ای که
دارای(حرفِ تأسیس ) باشد، (قافیهءمُوَءسِّسِه) گفته می شود، به اعتبارِ
این که آغازگرِ حروف قافیه در کلمه است ، وحروف الفبای زبان فارسی نیز با
حرفِ( الِف) آغاز می شوند.( اَلِفِ تأسیس ) از چهار حرفی است که پیش از
حرفِ ( رَوِی ) قرار می گیرند. چگونه می توان ( اَلِفِ تأسیس ) رادر کلمهء
قافیه شناخت و محلِّ قرار گرفتنِ آن را در کلمهء قافیه تشخیص داد؟
( اَلِفِ تأسیس ) به فاصلهء یک حرفِ مُتَحرِّک پیش از حرفِ اصلیِ قافیه
یعنی حرفِ ( رَوِی ) قرار می گیرد. کدام یک از کلماتِ قافیهء زیر دارای
حرفِ(اَلِفِ تأسیس )اند ؟ : حال ،سال ،کتاب ،حساب،کامل ،شامل،باطل ، ساحل ، داد ،فریاد ، نازل ، کاتب. این
کلمات قافیه را به گونه ای انتخاب کردیم که آخرین حرفِ آنها حرفِ ( رَوِی )
باشد تاکارتشخیص( اَلِفِ تأسیس ) را برای شما آسان کند. آیا کلماتِ
قافیهء : حال، سال، کتاب، حساب ، داد و فریاد دارای حرفِ(تاسیس) اند؟ پاسخ ،
منفی است . آیا به هر کلمهء قافیه ای که دارای حرفِ ( اَلِف) باشد ، می
توان ( قافیهء مُوَءسِّسِه) گفت؟ مُسلّماً نه! چرا ؟ برای این که گفتیم(
حرفِ تأسیس ) علاوه بر این که حرفِ ( اَلِف) است باید به فاصلهء یک حرفِ
مُتَحرِّک پیش از حرفِ ( رَوِی) قرار بگیرد. به طوری که ملاحظه می کنید.
اگر چه حروفِ ( اَلِف ) در شش کلمهء قافیهء بالا پیش از حروفِ ( رَوِی)
قرار گرفته اند ولی هیچ حرفِ مُتَحَرِّکی ، بعد از آنها نیامده وباحرفِ (
رَوِی ) فاصله ای ندارند. ولی درکلماتِ قافیه ء زیر ، حروف ( اَلِف) به
فاصلهء یک حرفِ متَحَرًک پیش از حروفِ ( رَوِی ) قرار گرفته اند : کامِل ،شامِل ،باطِل ، ساحِل نازل ،وکاتب که حروفِ متَحَرِّکِ: (م)،(ط)،(ح)،(ز)
و(ت) بعد از اَلِفِ (تأسیس ) و پیش از حرفِ ( رَوِی ) یعنی : آخرین حرفِ
این کلمه ها، آمده اند . و آخرین مطلبی که باید در بارهء ( اَلِفِ تأسیس )
گفت این است که رعایتِ آن در کلمات قافیه الزامی نیست و شاعر می تواند در
ابیاتی از یک غزل و یا یک قصیده هم از کلماتی استفاده کند که دارای (
اَلِفِ تأسیس ) اند و در ابیات دیگر از کلماتی بهره جوید که فاقدِ ( اَلِفِ
تأسیس ) اند . مثال:
ساختم با او ، ولی او با منِ (بیدل) نساخت موجِ خشم آلودِ دریا بود و ، با ( ساحل) نساخت
در بیتِ مَطلَعِ فوق ، دو کلمهء ( بیدل ) و ( ساحل) همقافیه شده اند
در حالی که کلمهءقافیهءمصراعِ اوّل ، فاقد ( الِفِ) تأسیس است ولی کلمهء
قافیهء مصراع دوم واجدِ آن می باشد.
اگرچه رعایتِ ( الِفِ تأسیس ) الزامی نبوده و اختیاری است ولی رعایت آن
در تمامیِ کلمات قافیهء یک غزل و یا قصیده بر زیباییِ کلام و جمالِ شعر می
افزاید واز همین جهت بزرگان از آن به عنوانِ صنعت و یاآرایهء ( لُزومِ ما
لا یُلزَم ) یاد کرده اند،
یعنی صنعتی که در عینِ لازم بودن، رعایت آن برای شاعر الزامی نیست ! و
چون شاعر با به کار گرفتنِ این آرایهء لفظی در همهء ابیات یک اثر ، خود را
به زحمت و تکلُّف می اندازد به آن صنعتِ ( اِعنات ) هم گفته می شود مثل قوافی: کامل – شامل اِعنات مصدرِ از بابِ مزیدِ اِفعال است به معنیِ خود را به سختی و مرارت انداختن است.