Instagram

پیوسته نماز در قیام است حسین
هفتاد و دو حج ناتمام است حسین
عمری‌ست که دور مرقدش می‌گردیم
آیینۀ مسجدالحرام است حسین

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

می‌خواستم بیای با گلای انار
برات کوچه‌ها رو چراغون کنم
بشینم انار دل تنگمو
تا اون دون آخر برات دون کنم

می‌خواستم بیای تا مگه چاره‌ای
به حال پریشونی من کنی
می‌خواستم بیای با گل پیرهنت
که تکلیف چشمامو روشن کنی

می‌خواستم پس از این همه سال و ماه
قد و قامتم رو ببینی پدر!
بشینم پای آخرین قصه‌هات
تو هم پای قصه‌م بشینی پدر!

چقدر آینه و شمع چیدم برات
چقدر چشم به راهت نشستم بیای
چقدر فال حافظ گرفتم واسه‌ت
تو فالت همین بود: یه روزی میای

می‌خواستم پس از سال‌ها انتظار
بیای جشن بارون بگیرم برات
ببوسم سر و زلف و پیشونی‌تو
تو که سر نداری بمیرم برات

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده
در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده

کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش
روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده

گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده
مثل کوهی باز هم الله‌اکبر، ایستاده

گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده
گاه بالای سرِ تن‌های بی‌سر ایستاده

در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند
آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده

کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی
این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده

زن مگو، بنت‌الجلال اخت‌الوقاری آسمانی
مثل کوه محکمی پشت برادر ایستاده

با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه
راست‌قامت عین عباس دلاور ایستاده

خم به ابرویش نیامد از ملامت‌های دشمن
بر سر حکم الهی چون پیمبر ایستاده

کیست این زن، این‌که چون سروی میان آتش و دود
با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده

شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور
زینب اما مثل ماهی روی منبر ایستاده

زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم
آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده

پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا
بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم، پیاده بود پدر

چو تک‌درخت ستبری دلش به این خوش بود
که روی پای خودش ایستاده بود پدر

غم یتیمی و غربت حریف او نشدند
سترگ بود، نماد اراده بود پدر

به قد کشیدن من روز و شب می‌اندیشید
صبور بود کشاورز زاده بود پدر

مرا نشاند بر اسب مراد و توسنِ بخت
خودش ولی دم رفتن پیاده بود پدر

یتیم‌خانۀ دنیا به او سپرد مرا
که مهربان که صمیمی که ساده بود پدر

درون سینۀ او جا برای همهمه بود
دلش گشوده و دستش گشاده بود پدر

خزانۀ دل او دانه دانه مروارید
خودش برای خودش شاهزاده بود پدر

پدر که رفت دلم را به آسمان دادم
خودش به من پر پرواز داده بود پدر

برای من پدری کرد و پر کشید و پرید
چه مهربان چه صمیمی چه ساده بود پدر

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود

شب کویر، سراپا نوازش است و سکوت
شب سفر، شب رفتن ز خاک تا ملکوت

شب کویر چه یک‌دست و صاف و تاریک است
خدا چقدر به ما در کویر نزدیک است

شب کویر شب قصه‌های دور و دراز
شب رها شدن آبشار راز و نیاز

خوش است اگر که در این آبشار، گم باشی
علی الخصوص اگر در کویر قم باشی

کویر قم که پر از عطر مهربانی‌هاست
قرارگاه و قدمگاه جمکرانی‌هاست

کویر قم که پر از آفتاب شد سبدش
به نام حضرت معصومه مهر شد سندش

مشام دشت پر از عطر و بوی گندم شد
قطار خاطره با شوق وارد قم شد

به قم رسیدم و دیدم که آسمان ابری‌ست
که کار این دل ابری همیشه بی‌صبری‌ست

نگاه کردم و دیدم که صحن غوغا شد
گل محمدی بوستان جان وا شد

فضای صحن پر از رنگ و بوی مشهد بود
لبالب از نفس حضرت محمد بود

لبالب از نفحات بهشت بود حرم
پر از شکوفه و اردیبهشت بود حرم

شب کویر پر از نور شد پر از مهتاب
امام گل به نماز ایستاد در محراب

پر از ترانه پر از گل پر از سخن بودم
خسی که در دل میقات بود، من بودم

پس از زیارت بانوی مهربان کویر
وداع کردم از این خاک، خاک دامن‌گیر

قطار خاطره از دشت‌ها گذشت و گذشت
رسید صبح به مشهد، درست ساعت هشت…

هوای گنبد و گلدسته آسمانی بود
پگاه، مست صدای کریم‌خانی بود

صدای «آمدم ای شاه» بود و عطر حضور
حضور آن همه عاشق حضور آن همه نور

شب کویر شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است
گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است

شانه‌های مرتضی لرزید ازاین داغ سترگ
مالک اشتر مگر از روی زین افتاده است؟

عطر جنت در فضا پیچیده از هر سو؛ مگر،
کاروان مُشک در میدان مین افتاده است؟

چار سوی این کبوترهای پرپر را ببین
آیه‌های روشن زیتون و تین افتاده است

دست‌بردامان شاه تشنه‌کامان یافتند
دست‌هایش را که دور از آستین افتاده است

زوزۀ کفتارها از هر طرف برخاسته‌ست
شک ندارم این که شیری در کمین افتاده است

کربلا در کربلا تکرار شد بار دگر
ماه زیر خنجر شمر لعین افتاده است

محشر کبراست در کرمان و در تهران و قم
در رگان شهر، شور اربعین افتاده است

کوه آهن بر زمین افتاده یاران کاین‌چنین
لرزه بر اندام کاخ ظالمین افتاده است

سر جدا… پیکر جدا… این سرنوشت لاله‌هاست
خاتم مُلک سلیمان بی‌نگین افتاده است

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)