Instagram

در آستانش شمس می‌آید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال

سردرگریبانند ارباب قلم، آری
تاریخ حق دارد اگر باشد پریشان‌حال

تا ابتدای جادهٔ قدرش نخواهد رفت
هر قدر باشد ذهن جولان دیده و سیال

گر کعبه شد کعبه به روی او تبسم کرد
عشق یدالله است شرط صحت اعمال

هر کس هواخواه علی باشد فرود آید
بر دامگاه شانهٔ او طایر اقبال

جهل عرب راز ولایت را ز خاطر برد
زنده به گور اسلام را دیدیم چندین سال

می‌گفت جا دارد اگر جان بسپرد اسلام
وقتی درآوردند از پای زنی خلخال

نقشی نمی‌بست آه بر آیینهٔ عدلش
تنها شنید آه دلش را شمع بیت‌المال

فرق زبیر و مالک است افتادگی در عشق
در فتنه می‌گردد سره از ناسره غربال

برگشت تیغ صبر مالک در نیام آرام
راهی نبود از خشم او تا خیمهٔ دجال

دار مکافات است دنیا بی‌علی مردم!
خرما فروش کوفه را این بود استدلال

در پنجه‌اش حق بود چونان موم و می‌فرمود:
«اُنظُر اِلی ما قال، لا تَنظُر اِلی مَن قال…»

فُزتُ و رَبّ الکعبه، تَسلیما لِاَمرِک بود
فرقی ندارد سجده در محراب یا گودال

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

شکسته‌اند قلم‌ها و بسته‌اند دهان‌ها
نشسته‌اند قدم‌ها و خسته‌اند توان‌ها

نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن
چه ساکن‌اند زمان‌ها، چه الکن‌اند زبان‌ها

چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است
که شرح عمر کمت نیست در توان بیان‌ها

کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث
نشسته داغ عظیمی میان سینۀ آن‌ها

کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو
کشیده خط سیاهی به دور خط و نشان‌ها

یکی‌ست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو
چشیده است بلاها و دیده است زیان‌ها

تویی که مرجع حلُ‌المسائل است نگاهت
به ما نگاه بینداز در هجوم گمان‌ها

همیشه قصۀ تو می‌خورد گریز به گودال
درست لحظۀ آخر بریده است امان‌ها

رضا شده‌ست علی‌اکبر و شدی تو حسینش
عوض شده‌ست فقط جای پیرها و جوان‌ها

دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد
پر از عریضۀ حاجت شبیه نامه‌رسان‌ها

غریب‌زاده! قریبِ به اتفاق سپردند
که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوان‌ها!

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است

چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است

زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است…

اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است

گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است

شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟
هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

وضو گرفتم و کردم به رب عشق توکل
زدم به رسم ادب بعد از آن به خواجه تفأل

که حرف پیر خرابات و حق صحبت او شد
قلم به دست گرفتم بدون هیچ تأمل

قلم به دست گرفتم که از علی بنویسم
که چند بیت بسازم قصیده‌وار تغزل

همان علی که به وصفش کم است اگر بنشینند
به شور، شور و شعور و شعار و شعر و تخیل

همان علی که به اعجاز خطبه‌های فصیحش
بنای قصر سخن را درآوَرَد به تزلزل

همان علی که ز خاک قدوم اوست اگر خضر
کویر تف زده را می‌کند بهشت پر از گُل…

غبار وصلۀ نعلین اوست مُهر ملائک
کجا به کهنه عبایش نشست گرد تجمل؟

کجا برادری‌اش را دریغ داشته از حق؟
در آتش غضب عدل اوست دست تطاول

هنوز خواب پریشان کفر، نعرۀ تیغش
هنوز ورد زبان‌هاست یکه‌تازی دُلدُل

اگر صلابت شمشیر او نبود به خندق
نداشت شاهین بندگی خلق تعادل!…

شکاف کعبه گواهم، که بی‌ولایت حیدر
طواف خانۀ حق دور باطل است و تسلسل

دلیل نقلی و عقلی چه آوریم که باز است
به حکم شرع خوارج هنوز باب تجاهل

که هست خار به چشمش که استخوان به گلویش
ندیده روز خوش و آب خوش نکرده تناول

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

و جای جای حرم عطر سیب پیچیده ست
و در گلویم بغضی عجیب پیچیده ست
و دم گرفته میاندار و در صدای بمش
ارادتش به امام غریب پیچیده ست
و روضه خوان پریشان و پیر می گوید
که عشق بین امام و حبیب پیچیده ست
و اشک نا حیه ی گونه ی مرا تر کرد
چقدر جمله ی شیب الخضیب پیچیده ست
و در صدای پر از درد هر گرفتاری
سکوت آیه ی امن یجیب پیچیده ست
و کنج صحن ، مریضی جواب کرده گرفت
شفا و گفت که کار طبیب پیچیده ست
***
و من هنوز پس از سالها نفهیدم
که ماجرای محرم عجیب پیچیده ست

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)