Instagram

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیر سایۀ این خیمه کرده‌ایم اقامت

شفیع گریه‌کنانش ائمه‌اند یکایک
به این دلیل که جمع است در حسین امامت

کسى که آه ندارد، چه سود آه خجالت
کسى که اشک ندارد، چه سود اشک ندامت

چه نعمتی‌ست نشستن میان مجلس روضه
که جبرئیل در آنجا فکنده رحل اقامت..

کسى که در پى کار حسین نیست، محال است
که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت..

کسی که در کفنش تربت حسین نباشد
چه خاک بر سر خود می‌کند به روز قیامت؟..

پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی
خدا قیامت خود را سند زده‌ست به نامت

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری

گفتیم دختر اسدالله غالبی
‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری

تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات
شیواترین مُفَسِّر الله اکبری

تو از کدام طایفه هستی که مستقیم
فیض از حضور علم خداوند می‌بری

بر شانه‌های سبز تو بار رسالت است
تو اولین پیمبر بعد از پیمبری

ای آفتاب روشن شب‌های کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا

«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو…

غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیده‌ایم
در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو

نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟

گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است
گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو

از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد
از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد

ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت
ای بال جبرئیل گلستان معبرت

مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید
از بس که چون هلال گذشت از برابرت

شب‌زنده‌دارِ شامِ غریبانِ کربلا!
دل‌بستۀ نماز شب تو برادرت

ای خطبۀ رسای تو نهج‌البلاغه‌ات
وی محمل بدون جهاز تو منبرت

ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو
عطر حضور فاطمه دارد صدای تو

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

ای بزرگ خاندان آب‌ها
آشنای مهربان آب‌ها

در مقام شامخ سقایی‌ات
بند می‌آید زبان آب‌ها…

بر ضریح دست تو پیچیده‌اند
التماس گیسوان آب‌ها

می‌رسید از دور بر اهل حرم
جملۀ «سقّا بمان» آب‌ها…

مشک و ختم فاتحه هرگز نبود
این تصوّر در گمان آب‌ها

بعد لب‌های تبسم‌ریز تو
گریه افتاده به جان آب‌ها

از وداع تو حکایت می‌کند
دست‌های پرتکانِ آب‌ها…

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است

شکر خدا که چشم همیشه حسینی‌ام
اشکی برای روز مبادا گرفته است

بالِ فرشته است برای تبرکش
اطراف چشم‌های ترم را گرفته است

اینجا حسینیه‌ست ملائک نشسته‌اند
جبریل هم برای خودش جا گرفته است

این دستمال گریۀ ماه محرمم
امروز بوی چادر زهرا گرفته است…

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

برگرد ای توسل شب‌زنده‌دارها
پایان بده به گریۀ چشم‌انتظارها

از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو
«حاجت روا شوند هزاران هزارها»

یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها…

ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده‌ایم از این اختیارها

باید برای دیدن تو «مهزیار» شد
یعنی گذشتن از همگان «محض یار»ها…

یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاده بارها

شب‌ها بدون آمدنت صبح ظلمت‌اند
برگرد ای توسل شب زنده‌دارها

این دست‌ها به لطف تو ظرف گدایی‌اند
ای أیّهاالعزیز تمام ندارها

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)