داری میری نمی بینی
غمت سنگین رو شونه ام
صبوری می کنم اما
مث یه کوهه ویرونه ام
همیشه تکیه گام بودی
نگفتی درد پهلوتا
نفهمیدم چرا شبها
میگیری پیش من روتا
بهار خنده های تو
واسه من دلبری کرده
کدوم پاییز با سیلی
تو رو نیلوفری کرده
روزی که پا شدی از جا
غمای خونه رو بردی
موهای دخترا رو از
پریشونی درآوردی
لب حیدر که بعد از تو
دیگه هرگز نمی خنده
میونه نخلای اندوه
واسه اشکاش چا کنده
دیگه هیچ کس نمی فهمه
غمای بی شمارم رو
شکستن صد دفه بی تو
غرور ذوالفقارم رو
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
چسبیده بر روی عبای تو ستاره
از کهکشان ها رد شدی بی شک دوباره
گل میدهی در شعر من وقتی بسازم
با حسن یوسف ها برایت استعاره
بی شک تویی تفسیر والعصر خداوند
زیرا به روز وصلِ تو کرده اشاره
وا می کند هر روز دست ِ ظلم اینجا
از گوش دخترهای کوچک گوشواره
فرعون اگرچه می کُشد از ترسِ موسی
سربازهایت را میان گاهواره
بیدار خواهد شد جهان ،وقتی بیاید
الله اکبر با صدایت از مناره
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
پرپر که دیدم لاله ی صحرایی ام را
باران رقم زد حال عاشورایی ام را
روزی که سربند تو را با گریه بستم
نذر حرم کردم همه دارایی ام را
طوفان مگر با فتنه هایش می تواند
از من بگیرد چادر زهرایی ام را
وا کرده ام سجاده ات را،پر کند باز
عطر دعایت سنگر تنهایی ام را
قاب نگاهت وسعتی دارد که حتی
غرق خودش کرده دل دریایی ام را
برگشته ایی با کوله بار خستگی تا
شیرین کند لبخندهایت چایی ام را
آرام خوابیدی به روی دوش مردم
وقتی شنیدی نغمه ی لالایی ام را
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─