Instagram

دردل پیرمردی ساده و شوخ طبع با امام رضا (ع)

شاه خراسون
……………………

کجاست شاه خراسون!؟ خلوص های قدیم
ضریح و آن همه حس، پشت بوس های قدیم؟!

سفر به شوق زیارت، به برکت صلوات
کجاست حال قشنگ اتوبوس های قدیم؟!

نه ماه عسل، که به نام تو بود یا «ضامن»
شروعِ زندگیِ نوعروس های قدیم

دروغ، خاصیت کاسبانِ امروز است
چه شد صداقتِ بازار روس های قدیم

شبیه ترکیه، مشهد ولنگ و واز شده
دلم هواییِ طوس است، طوس های قدیم

نگفته حاجتِ هر زائری روا می شد
چه بود در پسِ «شمس الشموس» های قدیم!؟

نماز صبح من امروز هم قضا شد آه
خروس هم به خدا آن خروس های قدیم

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

برای امام رضا (ع) و زائران روحانی شهید که با زبان روزه در آغوش او جان دادند

جنینِ جنون
………………….

شوق یعنی یاکریمان دور گنبد در طواف
ذوق یعنی شاعری در «روضه» های اعتکاف

آمدم با هر چه دارم- با ندارم های خویش-
عشق یعنی ماجرای آن زن پیر و کلاف

از سر من هم زیاد است اینکه می بینی مرا
گاه گاهی یک نگاهی می دهد ما را کفاف

آنچه ما را می رساند تا تو…! شور و معرفت
آنچه ما را می کشاند تا تو…! عین و شین و قاف

تا بشویم دور تا دور ضریحت را به اشک
بارها از حج واجب داده ام من انصراف

غرقِ امواج توام در بیکرانِ مرقدت
از زیارتنامه خواندن، آه… ما را کن معاف

در حرم وا می شود نطق تمام زائران
پیش تو نرم است مولاجان، زبان اعتراف

مادرم دیشب به خوابم آمد و آرام گفت:
قالیِ اشکی برای مادرش زهرا (س) بباف

من همان آهوترین زندانی ام در بند خویش
ضامنم ای کاش باشی، توبه کردم از خلاف!

در مسیر کوی تو، یک اربعین باران شدم
-داستان عشق سی مرغ و وصال کوه قاف-

زائرانت، آسمانِ آبیِ باریدنند
خادمانت اسوه ی سبز حجابند و عفاف

سیزده نور زلال از ربّنایت جاری اند
خوش به حال من…! که من هم مستم از این ائتلاف

صبح صادق می دمد هر روز از لبخند تو
سر برون می آورد خورشیدِ چشمت از شکاف

کیستم من بعد هر بار آمدن در این حرم!؟
آن جنینی که جدایش کرده اند از بند ناف

عاشقم… یک عاشقِ از خویشتن خالی شده
هیچکس اندازه ی عاشق ندارد انعطاف!

تا ابد زیر عبای دست تو میخانه شد
دعبلانه هر که زد از عشق والای تو لاف

یا سریع و یا انیس و یا حسیب و یا رفیق
شد حسابم با تو بعد از این زیارت، صاف صاف

کثرتِ وحدت نمایان است از آیینه ها
ای کسانی که به سر دارید ننگ اختلاف!

شیعه و سنی یکی هستند در این آستان
راه حق دور است از هرگونه مکر و انحراف

با زبان صلح باید در دل مردم نشست
تیغ غیرت، هر کجا بیرون نیاید از غلاف!

می توان چون او رضا (ع) بود و رضا بود از جهان
می توان چون او علی (ع) بود و به وقتش در مصاف!

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

سوگواره
……………….

او یک غزل نبود! که یک چهارپاره بود
او چهارپاره هم نه… یک سوگواره بود

روحش نه کهکشان که جهانی دوباره بود
جسمش نه آسمان که شبی پر ستاره بود

از گوشه ی لبش، می ریخت آب و نان و عشق
تشبیهی از خدایش نه… استعاره بود

در قتلگاه، قرآن می شد ورق ورق
در کوفه…شیخ، منتظر استخاره بود

گودال دید هر چه که زینب ندید را
نفْسِ رسول هم… نفسش در شماره بود

خنجر نمی برید نه از مُعجز خدا
از کُندیِ به عمد…! گلو نیمه کاره بود

در حین دست و پا زدن از خون وضو گرفت
چندی گذشت… نوبت چندین سواره بود

تصویر کن خیام حرم را…! سکینه را…!
وقتی سپاه منتظر یک اشاره بود

در خیمه ها اگر که سرک می کشیدی آه…
دعوا سر کشیدنِ یک گوشواره بود

از چادرِ نسوخته، معجر درست کرد
زینب برای اهل حرم، راه چاره بود

باقر اگرچه تشنه… عطش را بهانه کرد
در علقمه، پیِ بدنی پاره پاره بود

اصغر شبیه اکبر با نیزه قد کشید
بالاتر از همیشه سر شیرخواره بود

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

تقدیم به ساحت حضرت قاسم (ع)

افتاد
……………………

تا که نگاه او به دل روشنت افتاد
آتش به جان سبزترین خرمنت افتاد

دیگر به تیر و نیزه نیازی نداشتی
دشمن به نعره های حسن گفتنت… افتاد!

با اینکه از منیّت تو می گریختند
پیش حسین، «او» شده بودی! مَنَت افتاد

در کربلا کفن به تن هیچکس نبود
جز تو…! که همان هم به دست دشمنت افتاد

ابری سیاه آمد و بارید بر لبت
دیدم که عرش، وقت زمین خوردنت… افتاد!

آمد که جمع و جور کند پیکر تو را
پایت کشیده شد به زمین و تنت افتاد

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

برای عباس (ع)

دریا
………….

از آب سقاخانه، دل ها گشت دریا
از پیش چشمش ناگهان بگذشت دریا

نام تو آمد بر لبم ای ماه کامل
چشمان من مَدّ کرد و ساحل گشت دریا

کوبنده تر از موج، زد بر قلب صخره
هر بار اما خسته تر برگشت دریا

آمد برادر بر سر بالین سقا
از اشکِ دامنگیرِ او شد دشت دریا

او بی خبر بود از خودش در مجلس شام
دیدند جا شد در دل یک تشت، دریا

با روضه اش از کربلا تا مشهد آمد
دریا به دریا، چشم من… تا هشت دریا

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

برای حضرت علی اصغر (ع)

بی صدا
……………..

حسین بود و شروط و خیانتی ننگین
حسین بود و سکوت و جماعتی بی دین

گرفت دور و برش را نگاه هرزه ی دشت
نشست در دل اهل حرم غمی سنگین

بلند کرد علی را، غدیرِ دیگر شد
غدیر، کرب و بلا شد به تیر زهرآگین

همای اوج سعادت پرید از دوشش
همان که بود به دستش پرنده ی آمین

سه شعبه را به دواتِ گلوی اصغر زد
نوشت: هیهاتَ مِنَّ ذلّه ای… خونین!

اگر چه رفت به میخانه با سری بالا
سبو شکست و رسید آه… با سری پایین

چگونه برگردد حال، سمت گهواره!؟
ربابِ بی جان را با چه رو دهد تسکین

پدر نشست سر قبر کوچک پسرش
پدر برای پسر خواند بی صدا تلقین

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)