Instagram

نذر شیرخواره‌ی کربلا
نگاه کن پسرت را چگونه مرد شده
بدون تیغ و سپر راهی نبرد شده
بگو به حرمله‌ها شیرخواره می‌‌آید
صدای غرش شیری دوباره می‌آید
بگو سه‌شعبه برای مصاف برگیرد
بگو به حرمله تیغ از غلاف برگیرد
شبیه چلچله‌ای با بهار می‌آید
شبیه آینه در دست یار می‌آید
سپیده خیمه زده بر گلوی نازک او
گرفته عرش خدا را دو دست کوچک او
فلق به سمت نگاهش ستاره آورده است
شفق به خون گلویش چه غبطه‌ها خورده است
سه روز تشنه‌لب است و سه روز بی‌خواب است
میان خلوت گهواره‌اش چه بی‌تاب است
به روی دست پدر او کبوتر صلح است
حسین جنگ ندارد، پیمبر صلح است
نگاه کن پسرت را که شیرمرد شده
بدون تیغ و سپر را هی نبرد شده
به خشم و کینه و نفرت، به قهر آغشته است
سه‌شعبه‌ای که می‌آید، به زهر آغشته است
کنار خیمه نشسته است مادری بی‌تاب
تمام دشت سراب است در نگاه رباب
تمام حسرت او جرعه‌ای زلالی شد
نگاه اوست به گهواره‌ای که خالی شد
نگاه اوست به گهواره‌ای که بی‌تاب است
خیال می‌کند اصغر هنوز هم خواب است

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

نذر امیرالمومنین
اگر آن شیر غرّان پریشان‌یال برگردد
سکوت طبل‌های خالی جنجال برگردد
به غارت رفته باشد شمع بیت‌المال هم حتی
علی می‌گفت باید شمع بیت‌المال برگردد
اگر از ننگ این قصه کسی جان داد، حق دارد
مگر این که به پای دختران خلخال برگردد
علی درد یتیمان را به دوشش می‌کشید آرام
علی می‌خواست شادی بر لب اطفال برگردد
نشسته پینه بر دستان نخلستان، دعا می‌کرد
یتیمی از کنار نخل‌ها خوشحال برگردد
خلافت بر خلاف میل او در چنگ ابلیس است
مگر که قرعه برگردد، مگر که فال برگردد

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

نذر قمر بنی هاشم

ماه قبیله جلوه ی تابان گرفته بود
یک کهکشان ستاره به دامان گرفته بود
بر دوش مشک خالی و در چشم خیل اشک
زینب برای بدرقه قرآن گرفته بود
در کاسه های خالی طفلان عطش وزید
در چشم های بدرقه باران گرفته بود
حالا فرات مانده و سقا و مشک او
موج نگاه علقمه سامان گرفته بود
مشکش پرآب کرد، به صحرا شتاب کرد
دریا به دوش داشت، عمو جان گرفته بود
در راه خیمه هیچ امانش نمی دهند
بی دست بود و مشک به دندان گرفته بود
تیری به مشک خورد عمو از کمر شکست
با یک عمود واقعه پایان گرفته بود

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

نذر جوانان حضرت زینب

پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ
عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ
تیرها بال گشودند رجزخوانی را
نیزه ها خیره به آوازه ی منبر در جنگ
مانده ام معجزه شد یا که قیامت شده است
باز هم آمده گویا علی‌اکبر در جنگ
زینب از دور جوانان خودش را می‌دید
چه دلاور شده اند این دو برادر در جنگ
دو برادر که شبیه‌اند به شمشیر دو دم
دو برادر که شبیه‌اند به حیدر در جنگ
لاله در پهنه‌ی این دشت چه سرخ است، انگار
آبیاری شده با نیزه و خنجر در جنگ
دست بر گردن هم، هر دو به خون غلطیدند
بال پرواز هم‌اند این دو کبوتر در جنگ

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

نذر حضرت زینب(س)

از خواهری غریب به شوق برادری
پیچیده عطر نامه به بال کبوتری
از کوچه‌ی دمشق به صحرای کربلا
از شام تا سپیده‌ی در خون شناوری
هر واژه‌ای که از مژه‌هایش چکیده است
شعر تری است، حاصل چشمان مضطری
آهی کشید و درد دلش را شروع کرد
انبوه اشک خیمه زده پشت معجری
داغ کبود خاطره‌ها را مرور کرد
این نامه شد به روی دلش داغ دیگری
یادش به خیر! تا که رسیدیم کربلا
از مهر و ماه پشت سرت بود لشکری
از خیمه های سوخته با خون دل نوشت
برپا شده است در دل هر واژه محشری
با دست های بسته به دنبال نیزه ها
با سر دویده ایم به دنبال هر سری
قنداقه را همیشه در آغوش می کشید
گهواره مانده بود و خیالات مادری
انگشتر تو بود به دستی که سنگ زد
سنگی که رفت و خورد به بازوی دختری…
**
آهی کشید و نامه ی او ناتمام ماند
آهی چنان که شعله بر اوراق دفتری

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)