Instagram

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

در شهــر عشــق ، شاه ترین شهـریار ، تو
بر خلقــت زمیــن و زمــان ، اعتبــار ، تو

روشـن به نام توست دلِ کوچه های شهر
با چتــر نور ، بر ســرِ ما ، سـایه سـار ، تو

آیینــــهٔ تمــــام نمــــایِ تمــــامِ عشــــــق
تصــویرِ قـابِ آینـــه را خـوش نــگار ، تو

بر قـامت بلنـــد غـزل ، خوش نشسـته ای
بر شاخه های خشکِ غزل ، برگ و بار ، تو

هر چشمه قطره ایست فقط ، از یَمِ شما
ای مایــهٔ زلالـــیِ هر چشمـــه ســـار ، تو

باران تـریـن ! اسیــر غم خشکســالی ام
بر این کویــر ، نـم نـمِ بـاران ! ببــار ، تو

بر صورتِ سیــاهِ زمیــن خـو گرفته ایم
ای مَــه ! بتـاب بر دلِ این شــامِ تار ، تو

افســرده در کنارِ زمستـان نشســته ایم
بر انجمــاد قلب زمیـــن ، نـو بهــار ، تو

غـــم ، خانه کرده است به قلب زمینیان
ما غصّــه پروریم ، ولــی غمگســـار ، تو

در بیقــراری و غـمِ هجـرانت ای عــزیـز!
از دست رفتــه ایم ولــی ، برقـرار ، تو

فیــروزه ایست رنگ دلم رو به جمکران
هستی به پنج گنبــد خود ، آشـکار ، تو

از سیــزده ستــاره سرشتـه ست نورتان
مــاه شـبِ چهـــــاردهِ ایـن تبــــار ، تو

از بغــض کوچه و در و دیوار و فاطمـه
تا کربـــلا و شــــام بـلا ، داغـــدار ، تو

دسـتت گرفته قبضــهٔ شمشیـر حیدری
شایستـهٔ صیـانت از این ذوالفقـار ، تو

پایان هفتــه ، غــرق تماشـای حسرتیم
در ندبه های جمعــه ، غـمِ انتــظار ‌، تو

چون “کیمیا”، به پای شمـا خاکسار ، من
بر بیت بیتِ هــر غــزلـم ، اعتبــار ، تو

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

گفتگوی حضرت سکینه علیهاسلام با ذوالجناح

بر زمیــن کمتـر بزن پا از دلـم بُـردی قــرار
اسب زیبــای پدر! حرفــی بـزن کمتـر ببـار

سر به روی شانه ام بگذار و در گوشم بگو
با پدر رفتی چرا برگشته ای بی شهسوار؟

آمـدی جانم به قربانت بگو بابا کجــاست؟
شهـرعشـق ما نگو دیگر شـده بی شهـریار

در خضاب خون نشسته یال زیبـایت چرا؟
داغ سنگینی ست قطعاً علتِ این حالِ زار

می خراشـد شیهــه ات روح تمام دشت را
چشـم تو آلاله می پاشد به خـاک این دیار

آتشــی انگــار در زیر سُـمَــت پنهــان شده
پا بکوب آتـش بزن بر قلب سنـگ روزگـار

در نگاهت راه گم کرده ست حیرت حیرتا!
در صـدایت آه می سـوزد نهـان در آشکــار

سایــهٔ مـــژگانِ رازآلــود را بـرهــم بـزن
تا بریزد چکه چـکه غـربت از چشمان تار

آمـدی تا طرح قابِ «عصرعاشورا» شـوی
تا که این غربت بماند تا همیشــه ماندگار

آمــدی درس وفـا معنــا شـود بر کوفیــان
رو شــود دســت جفــای مردمـان نا بکـار

تا کجاهــا با پدر بودی؟ بگو ای ذوالجناح
دیدی آیا پیــکرش را زیرِ سـُمّ دَه سوار؟

گرچه حق رادریَمِ خون سر بریده دیده ای
دیده خواهد شدحقیقت بر سرِ نِیْ آشکار

نور مصبـاح الهُـدا هرگز نگردد بی فـروغ
عالَـمـــی از او گرفتــه آبِـرو و اعتبــــار

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

«السلام علیک یا اباالفضل العباس» 

ایثــار ، شـد مدیونِ دستـانِ اباالفضــل

جـام وفــا پر شد زپیمــانِ ابا الفضل

حـق داشت دریا ، موج بر ساحل بکوبد

چون دید اقیــانوسِ ایمـانِ اباالفضـل

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

اسارت حضرت زینب(س)

این سرِ بر نیزه ، جانِ زینب است ، آهسته تر

آخر او ،روح  و روانِ  زینب است ، آهسته تر

قـد  کشیـــده  دلبــر  زینب  به  روی  نیزه ها

این همان سروِ چــمان زینب است ، آهسته تر

ســـاربان ! آهسته تر ، تا  سـر نیفتد  بر  زمین

جای  او در آســـمانِ   زیـنب است ، آهسته تر

سمتِ من،سر را نچرخان،چون که از بالایِ نی

شـــاهدِ قـدّ کـمانِ   زینـب است ، آهــسته تر

بس که این سرنیزه بر رگها اصابت کرده است

شرمســار از دیدگانِ  زینــب است ،آهســته تر

ســایه دارد بر سَــــرِ این قافلـه ،رأس  حسین

ســر پــناه  کاروانِ  زینـــب اسـت ،آهســته تر

رَدّ زنجــیر ، آبـله ، خـار مغیـــلان ، زخـمِ  نِی

روی پای کــودکانِ  زینـب اسـت ، آهـسـته تر

ناخــدایِ  صــــبرم ، امّـا  دیدن  این  کـودکان

خارج از صبـر و توانِ  زینب است،آهسـته تر

کاش راهِ  مـا جـــدا می گشــت از  شــامِ  بلا

آتشی دیگـر به جـانِ  زینب اســت،آهـسته تر

آیه ی «أَمَّــن یُجیـب» و ذکـرِ «لا حَولَ وَ لا»

دائـماً وِردِ زبـانِ  زینــب اســت ، آهـسـته تر

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

امام رضا (ع)

با ســلامٌ  عَلـــیٰ اَمـــینَ اللّـــه

زائـــر  بــارگــاهِ   ســلــطـانــم

دست بر سینه ، روبـروی حـرم

ســر فـــرودِ  شــَهِ خـراســانـم

روی لبـــهای  زائـــران  حــــرم

یا رضــا یا رضــا شـده جــاری

ســفره های دل هـمـه باز است

از  دل   زائــران ، خــــبر  داری

مــن نــدارم ســــراغ در عـالـم

پادشـاهی رئـــوف مــثـل شـما

با فـقــیر و غــنی شود همــراه

دســتگیری کند زِ شــاه و گــدا

صــحن ایــوان طلات ، نورانی

گـنبدت مرکـز  خـراسـان  است

روی گلــدسـته های روشــن تو

روز و شـب آفــتاب تابان است

ســفره ات ، ســـفره ٔ کریمــانه

دسـت تو چشـمهٔ عـطا و کَــرَم

خــوش به احـوال زائـرانی که

رزق آنــها شـود غـــذای حــرم

هرچـهارشـنبه دل به یاد شــما

مقصدش مشهد خراسان است

از طــلوع ســـحر به روی لــبم

“السّــلام علیـک سلـطان” است

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

السّلامُ علیک اَیُّهاالعَبد الصّالح یا اباالفضل العباس

آب در حسرتِ یک بوسه به لبهای تو سوخت

شعله زد یادِ حسین و دلِ شیدای تو سوخت

تا که نوشیــد فرات از کفِ دستــان تو آب

دلش از سوز عطش پر شد و در پای تو سوخت

آتـش افتــاد از آن  آب ، به دریـای  فــرات

متلاطــم شد و از غیـرت زیبای تو سوخت

تا که شـد دست ، قلم ، لـرزه به دستم افتاد

قلـم از پای نشست و غــزلم پای تو سوخت

ای مُقَـطَّـــع شده اعضـای تنت از تبِ عشق

تنِ یک دشت عظیم ازتب اعضای تو سوخت

مـادری با قَـــدِ خَـــم ، آمــد و  بالای ســرت

عـوضِ اُمّ بَنیـــن ، بر قد و بالای تو سوخت

دید ، شَــقُّ القمــرِ علقـمـــه را مـادرِ عشــق

عــرقِ شرم تو را دید به سیمای تو سوخت

تیـر در چشم تـَرَت روضه مگر می خواند؟

که ز خونِ جگرت ، دیدهٔ بینای تو سوخت

با حسیـنِ تو “اَخـا أَدرک أَخـا”یِ تو چه کرد

که چنیـن جـان برادر ز تمنــّای تو سوخت

شـاه در سـوگ سرت خَـم شد و با آه بر آن

إِرباً إِربا شــدنِ  قـامت رعنــای تو سوخت

سـرت ای قرص قمـر ! تا به سرِ نیـزه زدند

ماه از خجــلتِ آن روی دلارای تو سوخت

ردّ دستـــان تو بر دست عَلَــم مانده هنوز

غیــرت عالم هستـی ز تماشای توسوخت

“کیمیـا” از کَرَمت ، اذن حــرم می خـواهد

که میان غزلش در تب سودای تو سوخت

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)