شعرخانهرحیمی (خانه مهدی رحیمی) توسط مدیر سایت 19 بهمن 1401 اشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 130نمایش از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت از تنت تا بعد هفده روز ،سَم بیرون نرفتخانه ی «موسی»بدون طور،کوه نور شد نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفتبعد شادی آن رفیق نیمه راه از سینهام؛ هرچه گفتم غم برو ،غم از دلم بیرون نرفتاز همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت چون که یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفتچون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفتدرحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفتای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفتدست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفتاز حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛ دست خالی از خیابان ارَم بیرون نرفت─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─به ظالم خم نخواهد گشت قطعا قد وبالایش کسی که روز و شب با یاعلی برخیزد ازجایشاگر که ذوالفقارش سر برون آرد به قهر خود منافق را به آنی می کند از جمع منهایشمن و امثال من در این حرم آیا چه می خواهیم اگر جبریل می سوزد دراین درگاه پرهایشاگر درکربلا نام علی را می بری قطعا؛ برات کربلایت در نجف خورده ست امضایشکسی که دست رد برسینه ی عالم نزد هرگز یقینا فرق خواهدکرد معنای بفرمایشکجایی عدل پی در پی که در مُلکت یهودی نه؛ مسلمانی درآمد بارها خلخال از پایشاگر آقایی ام داده درعالم علتش این است کسی را غیر مولایم نخواندم هرگز آقایشاگر نوکر بسوزد هم درآتش مطمئن هستم نخواهد سوخت دستش لااقل در بین اعضایشچه شب هایی که این تن شد کبود ازداغ فرزندت خودت در روز محشر یاعلی نگذار تنهایش─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است برعکس گشته خیر به شر تکیه داده استگاهی شود هویت جنگل صنوبری آن هم حساب کن به تبر تکیه داده استاز پنج تن چهار تنش هم به مرتضی عالم اگر به پنج نفر تکیه داده استاین ماه ماه منشق شب های کوفه است ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده استعباس زیر بازوی او را گرفته است این دفعه کهکشان به قمر تکیه داده استگفتم که رفتنی است همان دم که دیدمش؛ می آید و پدر به پسر تکیه داده استزینب سی و سه سال پس از داستان میخ چون مادرش نشسته به در تکیه داده استزخمی به نام فاطمه سر ریز می شود زخمی که سال ها به جگر تکیه داده است─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─احساس می کردم که درخاک خراسانمدر مِلک طِلق اهل بیتم توی ایرانمروی لبم هم ذکر یا موسی بن جعفر بودهم یا جواد العشق بود و هم رضا جانماز بس فضای صحن ها مانند مشهد بودشک کرده بودم میزبانم یا که مهمانمدنبال جسمی تازه بودم بین زائرهادنبال یک قالب برای روح عریانمدرمحضر باب الحوائج حس من این استبا پهلوان نَفْس پیش هفتمین خوانمدور ضریحش بود که یک لحظه حس کردمدر نوکری هم شانه با موسی بن عمرانمیک بار کظم غیظ کردم تازه با سختیاز آن به بعد احساس کردم من مسلمانمتا که بگردد چرخ بر وِفق مراد منباید خودم را دور این مرقد بگردانموقتی که درهای حرم را خادمان بستنداحساس کردم سیزده شب توی زندانماحساس کردم شعر می گویم ولی ناچیزانگار مهدی رحیمی زمستانم─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─تو تَرَحُّم نکنی پس که تَرَحُّم بکند تو تَبَسُّم نکنی پس که تَبَسُّم بکندپشت هم جرم و خطاهای من بی سرو پا آتش معصیتم را پُرِ هیزم بکندهمه جا بندهی تو رفته و ردش کردند عاقبت آمده تا با تو تکلم بکندتو نگاهش نکنی بار گناهش او را آخرْ انگشت نمای همه مردم بکندخواهش بنده ات این است نخواهی محشر در شلوغی پسر فاطمه را گُم بکندبگذارید که این بنده بماند تاکه دوسه خط گریه برای شب سوم بکندیک نفرنیست که در هلهله ی شام خراب سینه اش را سپر صورت خانم بکندآنقدر مویِ سرش سوخت درآتش کَم شد چادرِ سوخته اش تا به ابد پرچَم شد برچسب ها: ادبخانه استاد محمد علی مجاهدی پروانه ها دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی کشور شاعر آیینی مهدی رحیمیاشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 130نمایشراهبری نوشتهپست قبلی :پست قبلیپست بعدی :پست بعدی 0 دیدگاهبستن دیدگاه ها ارسال دیدگاه لغو پاسخنامایمیل ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.دیدگاه من موافقم که داده های ارسالی من جمع آوری و ذخیره شوند. برای اطلاعات بیشتر در مورد استفاده از داده های کاربر ، به حریم خصوصی ما مراجعه کنید