شعرخانهخسروی وقار (خانه حسن خسروی وقار) توسط مدیر سایت 23 آبان 1401 اشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 225نمایش«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود«خویشی» که سر به دامن تقدیر میگذاشت کاری جز اعتراف به درماندگی نداشتاز راه مرگ با هدفی پوچ میگذشت عمری که در تصوّر یک کوچ میگذشتاین شعر نیست، قسمتی از درد مردم است تاریخ قرنها غم و غربت در آن گم استدنیا به رغم محکمهها، قیل و قالها در بند گرگ بود به حکم شغالهااین حکم شوم، نقشۀ دنیای دیگریست طرح شروع فتنه و بلوای دیگریستشیطانیان که فاتح این ماجرا شدند وقت سقوط دهکدهها کدخدا شدنداز خیرشان رسیده فقط شر به دهکده این قصّه آب میخورد از غرب دهکدهآری، جهان به شوق تکامل فریب خورد آدم دوباره خیرهسری کرد و سیب خوردتقصیر ما: حکومت سرکردۀ دروغ تقدیر ما: جنایت پروردۀ دروغآزادی و حقوق برابر بهانه بود تا که شود برادرمان بردۀ دروغافسونِ قرن -کورۀ آتش- غم یهود افسانه بود غربت گستردۀ دروغتوحید را به مسلخ تثلیث میکشند نفرین به این تجلّی بیپردۀ دروغهرچند فتنه صبح جهان را سیاه کرد خورشید سر رسید و فُسون را تباه کردآغاز شد حماسۀ آتش عتابها وسعت گرفت شعلۀ این انقلاب، تا –– در روزگار سلطۀ صحرای دورهگرد مردی به نام نامیِ دریا قیام کردگلزار جان گرفت به دست بهاریاش ایمان بیاوریم به لبخند جاریاشاز بند تن رهاست طنین دعای او «آزادگیست» شِمّهای از ربّنای اواندیشهاش تجسّم احکام دین ماست اُسطورۀ مقاومت سرزمین ماستبا این وجود، در دل او غم گذاشتند آن بیوجودها که سرِ فتنه داشتندمیخواستند بر سر ما سروری کنند «دینِ نو» آورند که پیغمبری کنندامّا…نه! مرد باج به گردنکشان نداد در اوج غم حقارتی از خود نشان ندادتا که بساط گرگ به هم خورد و جنگ شد روباه پیر شعبده کرد و پلنگ شدمیخواستند باز بگیرند ماه را برپا کنند گسترههایی سیاه راامّا به یُمن مرد و مریدان پاکباز بدسیرتان شدند هم آغوش خاک، بازچندی گذشت… حادثه رخ داد و بعد از آن آمد عزای نیمۀ خرداد و بعد از آن –– با شوق مرگ، لحظۀ رفتن فرا رسید از خود گذشت مرد و به درک خدا رسیداو رفته و حکایت او مانده تا هنوز فرهنگ استقامت او مانده تا هنوز«امروز» هم فدایی راه ولایتیم دستی پر از قنوت، پر از استجابتیمباید که در ادامۀ راهش خطر کنیم نفرین به ما اگر که دمی فکر سر کنیمما «عهد» کردهایم که با «عدل» انقلاب در محکمه مقابله با زور و زر کنیمما عهد کردهایم که در عصر احتمال فکری به حال «گرچه و امّا – اگر» کنیمحالا زمان گذشته و کاری نکردهایم! دیگر چگونه میشود از خود گذر کنیم؟ما عهد کردهایم، ولی مثل کوفیان همراه و همنوای علی مثل کوفیان…ما «عهد» را به مَسند حاشا گذاشتیم منشور «عدل» را به تماشا گذاشتیماز یاد بردهایم اشارات مرد را افشاندهایم در دل او بذر درد رادیگر اُمید نیست به اندیشههای ما آن قدر گُم شدیم در اوهام خویش، تا –– لبخند او به زخم بدل شد، نمک زدیم اینگونه پایداری خود را محک زدیموقتی که گرگ ولوله کرد و به گلّه زد ما در سکوت قافلهها نِیلبک زدیمدر ازدحام غفلت ما، مکر جان گرفت چشمان خواب رفتۀ دشمن توان گرفتآری، دوباره فتنه و بلوا به پا شدهست نفرین به ما که سفرۀ تزویر وا شدهستدر «عهد» ما که «عدل» فقط در کتابهاست رستم اسیر فتنۀ افراسیابهاستبا اعتراض، زیره به کرمان نمیبریم فرصت برای شِکوه زیادست، بگذریم…باید دوباره دست به دامان او شویم بیعت کنیم، بلکه مسلمان او شویموقتی علی به مسند غربت نشسته است عمّار او، ابوذر و سلمان او شویمباید که در صیانتِ از مرد، جان دهیم در راه او مقاومت از خود نشان دهیممردان مرد، دست به دشمن نمیدهند آزاده ها به بند کسی تن نمیدهندفرقی نمیکند پس از این «ما»، «تو»، یا «منم»! چوب حراج خورده مگر خاک میهنم؟شمشیر باستانیِ شرقیم در مصاف پروردۀ حماسه و بیزار از غلافبعد از حماسه، نوبت عشق و تغزّل است آری، بهار فصل دگردیسیِ گُل استبا اینکه در مُحاق زمان است، میرسد روزی که خاستگاه جهان است، میرسدآن روز ناگزیر که «فرداست» بیگمان در انحصار چشم کسی نیست آسمانروز نزول نور به جان جوانهها روز سقوط سلطۀ تاریکخانههاروزی که «عدل» حاصل خواب و خیال نیست این یک حقیقت است، مجاز و محال نیست!روزی که ماه، مژدۀ چشمانتظارهاست خورشید، چشم روشنیِ بیقرارهاستروزی که مردِ منتظرِ سالها سکوت فریاد استجابت شبزندهدارهاست«عشقش»، دلیل رفتن سرها به روی دار آن مردِ مرد، «منتقمِ» سربِه دارهاستآغاز عدلگستریِ حاکمیّتش پایانِ حکمرانیِ دنیاتبارهاست برچسب ها: ادبخانه استاد محمد علی مجاهدی پروانه ها حسن خسروی وقار دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی کشوراشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 225نمایشراهبری نوشتهپست قبلی :پست قبلیپست بعدی :پست بعدی 0 دیدگاهبستن دیدگاه ها ارسال دیدگاه لغو پاسخنامایمیل ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.دیدگاه من موافقم که داده های ارسالی من جمع آوری و ذخیره شوند. برای اطلاعات بیشتر در مورد استفاده از داده های کاربر ، به حریم خصوصی ما مراجعه کنید