Instagram

سوگند می خورم به جلال تو یا علی
آیینه ی خداست جمال تو یا علی

ای اوّلین مؤمن و مسلم به مصطف!
شکّی نیامده به خیال تو یاعلی

ماه رجب به یُمن قدومت مرجّب است
جنّت سراست زیر ظلال تو یاعلی

فرزند کعبه ایّ و پدر بر تمام خلق
تا کعبه هست٬ نیست زوال تو یاعلی

ساقیّ کوثریّ و جهان مست جام توست
زمزم نمی ز بحر زلال تو یا علی

بعد از کمال ختم رُسُل در میان خلق
فوق و فراتر است کمال تو یا علی

در آن شب خجسته ی اسراء رسول را
مسرور کرده لحن مقال تو یا علی

ترجیع بند دفتر شعر شجاعتی
غبطه خورند خلق به حال تو یا علی

هم قهرمان عزمی و هم پهلوان رزم
شد لافتي به سینه مدال تو یا علی

مانند سرو در دو جهان سرفراز شد
آن کس كه بوسه زد به نِعال تو یا علی

تاریخ را مطالعه كردم به زیر نور
هرگز نبود و نیست مثال تو یا علی

همچون تو میر و پادشه ساده زیست كیست
الگوست هر ستوده خصال تو یا علی

تنها کسی که گفت: «سلونی» فقط تویی
قربانِ علم و سِحر حَلال تو یا علی

با آه و درد و غصه و آلام و غم گذشت
ایّام عمرِ شصت و سه سال تو یا علی

آن شب که گوش چاه، نوای تو را شنید
آب آب شد ز شرح ملال تو یا علی

در وقت مرگ، کاش تماشا کنم تو را
بهتر ز جنّت است وصال تو یا علی

بر شأن خود «بشیر» کند فخر، روز و شب
زیرا که گشته نوکر آل تو یا علی

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

“هوالمحسن” سرآغاز غزل شد
دمی که آتش دل، مشتعَل شد
هماره هست مشتاق شهادت
کسی که مرگ در کامش عسل شد
شهادت بهترین پاداش عشق است
نصیب قلب لبریز از اَمل شد
کسی که باب علم هسته‌ای بود
زلال اندیشی‌اش ضرب المثل شد
گهی بر خواب غفلت رفت دولت
وَ گاهی هم خروس بی محل شد
یلی را خصم بی ایمان ترور کرد
که هریک رهروانش نیز یل شد
به هنگام اذان مغرب شهر
شهادت معنیِ خیرالعمل شد
وضو با خون گرفت و کرد سجده
قرین رحمت حیّ ازل شد
به سوی روضه‌ی رضوان سفر کرد
و مهمان خدای لم یزل شد
دو دستور مهمّی داد خورشید
معمّای شب تاریک حل شد
شهادت فخر “فخری‌زاده”‌ها هست
که این، مشهور در بین الملل شد
به گوشم “باکری” دوش آمد و گفت:
“بشیر”ا این غزل خیلی “گوزل” شد

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

از مدینه تا به قم اشراق نور آورده‌ای!
یا نشان آسمان از کوه طور آورده‌ای؟

وه چه زیبا! ، محملی از نور و هودج، سبزپوش
کاروان در کاروان، شور و شعور آورده‌ای

آسمان ها در نظاره، شهر غرق موج نور
بر کویر آباد، احساس غرور آورده‌ای

دم به دم پروانه‌ی شمع وجودت قدسیان
گوییا از سمت جنّت، فوج حور آورده‌ای

عشق هم محو تماشای جمال جاهِ توست
عقل را حتی به وجد و شوق و شور آورده‌ای!

می تراود نام زهرا از شمیم نام تو
از مزار گمشده، عطر حضور آورده‌ای؟

دسته دسته مردم قم، پای‌بوست آمدند
ای کریمه! سوی ما سرّ سرور آورده‌ای

می‌دهی درس کرامت، درس عرفان، درس عشق
مکتبی آکنده از آیات نور آورده‌ای

در مسیر عمه‌ات زینب به دنبال امام
صد پیام از سیرِ آن سروِ صبور آورده‌ای

ای ثواب زائرانت جنّت این عشّاق را
با کدامین عشق از نزدیک و دور آورده‌ای

در مسیر از حرم تا جمکران، گفتم به مهر:
در نگاهت مژده‌ی صبح ظهور آورده‌ای

 این غزل را لحن داودی سزا باشد «بشیر»!
بیت‌هایی چون مزامیر زبور آورده‌ای

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

من زینبم چو ابر بهاران گریستم
بر گلشن خزان زده باران گریستم

پروانه ام به شمع شب افروز پنج تن
پنجاه سال سوخته, هر آن گریستم

اول برفت از سر من سایه ی نبی
با مادرم به صاحب قرآن گریستم

هفتاد و پنج روز پس از آن ملال و درد
در دست های حادثه حیران گریستم

من پنج ساله بودم و مادر ز دست رفت
گشتم یتیمه, زار و پریشان گریستم

بابای من علی چو به محراب شد شهید
وقت نماز بر شه مردان گریستم

با زهر کشته شد حسنم آن غریب شهر
بر غربت غریب غمستان گریستم

خوبان شهر, رفت ز دستم یکی یکی
چون شمع غم ز فرقت خوبان گریستم

نوبت رسید بر شه کرب و بلا حسین
عطشان شهید گشت. من عطشان گریستم

کرب و بلا مرا به بلا مبتلا نمود
در آن دیار درد به یاران گریستم

با مشک عشق، ساقی ما رفت و برنگشت
صد مشک غم به وسعت عمان گریستم

دادم دو شاخه گل ز گلستان خود ولی
بر لاله های شاه شهیدان گریستم

چندین جوان هاشمی ام شد قتیل عشق
من پیر گشتم و به جوانان گریستم

دریای خون و موج بلا شاهد منند
بر کشتی نجات چو طوفان گریستم

پایان نیافت قصه ی پر غصه ی حسین
فخرم بود که تا خط پایان گریستم

شادم از این که گریه کن پنج تن شدم
یک عمر همچو شمع شبستان گریستم

گوید «بشیر» بر غم زینب شدم اسیر
با یاد داغدار شهیدان گریستم

این «اشک دل» که مرهم «زخم دل» من است
یارب قبول کن ز دل و جان گریستم

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

می‌بارد امشب بر زمین از آسمان گل
می‌آید از سوی جنان یک کاروان گل

امشب چراغانی‌ست دنیای محبّت
گشته شکوفا در لب پیر و جوان گل

چشم چمن لبریز شد از شبنم شوق
پاشید بر گلشن گلاب ارغوان گل

دارد تبسم می‌کند بر خارها هم
چه دلربایی می‌کند در بوستان گل

با این همه زیبایی و عطر و طراوت
حق داشت باشد قبله‌گاه بلبلان گل

صد بار دیده دیده‌ی دل در گلستان
بلبل‌نوازی می‌کند با صد زبان گل

از بس که چیدم گل، گل افشانی نمودم
با من شده هر لحظه یار مهربان گل

این گل، گل گل‌هاست در گلزار خلقت
عطر بهشت آورده بر ما ارمغان گل

در پای این گل گل بپاشید از دل و جان
تا که شود سرتاسر صحن جهان گل

بر باغبان، خورشید چشم روشنی گفت
در دل شعف در سینه دارد باغبان گل

در باغ رحمت چارده گل جاودانی‌ست
یارب نبیند کاش یغمای خزان گل

احمد گل و حیدر گل و خیرالنسا گل
از مجتبی تا حضرت صاحب زمان گل

من از محمد تا م ح م د شعر گفتم
روزی شکوفا می‌شود در جمکران گل

وقتی “بشیر” آهنگ شعری شاد می‌کرد
دیدم ردیف شعر او شد ناگهان “گل”

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)