Instagram

سلام حضرت مادر سلام کوثر مهر
عوالم از قدم کودکت پر از نوراست
چقدر مثل علی صورتش تماشاییست
چه زاده ای که به نام کریم مشهوراست

چقدر روی دلارای ماه تو زیباست
که برده دل ز دو عالم نگاه مهپاره
به گرد مهد گلت جای پا نمیبینم
مطاف خیل ملائک شدست گهواره

شکوه خنده به لبهای مرتضی مثل
شکوفه های پر از سیب روی لب پیداست
خودش کریم و پسر هم‌کریم عالم شد
که روح فضل و کرامت در آن لقب پیداست

چقدر دختر خورشید کودکت ناز است
چه چشمهای قشنگی چه صورت ِ ماهی
نگاه کن که به خنده دل از دلت برده
چه جلوه ای چه جمالی چه حسن دلخواهی

چه شهسوار نجیبی که همت و عزمش
کرامت است و عطوفت بزرگی و مردی
مدینه در دل شب دیده باغ انبان را
به روی شانه عزمش به شوق همدردی

بزرگ شد حسن و در عشیره ی زهرا
کلید باب کرامت به دست آقا بود
سحاب رحمت حق در درون چشمانش
و دستهای کریمش مثال دریا بود

تمام ملک دلش بغض و ماتم و چشمش
شبیه حضرت مولا همیشه بارانی
به خانه ی کرمش از جفای نامردان
به غیر غصه و ماتم نداشت مهمانی

نشسته مردم چشمش به ساحل تیره
به یاد خاطره ی تلخ و سیلی و بازو
چه سخت آمده واژه چقدر غمناک است
دل از تکلم بازو و آتش و پهلو

دوباره مرثیه خوانم امان از آن کوچه
دوباره حادثه ای تلخ میشود تکرار
دوباره ضربت سیلی و صورت مادر
یکی ز دست عدو خورده و یکی دیوار

پسر میانه ی کوچه چقدر بی تاب است
و ذوالفقار علی در نیام‌گریان تر
تمام کن قلمم پاره های آتش را
که سهم کودک او گریه های پنهان تر

اگر چه همسر او جام زهر نوشانده
اگر چه خون جگر در غزل هویدا بود
ولی قسم به تمامی ِ روضه خوانی ها
که پاره های جگر از سقیفه بر جا بود …

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

گم گشته اند از غم حیرت مدارها
بر باد رفته فرصت صبر و قرارها

وقتی که نیستی غزل عشق ابتر است
ای ابشار سبز قشنگ بهار ها

باران ترین حادثه،ای کوهسار عشق
عاشق ترند بر تو تمام نگارها

بر باد رفته اند چه منصورها عشق
سرها به سجده بر غزلستان دارها

مرداب های غیر خودی جار میزنند
دستی بزن به روی زمین مانده کارها

تا کی به لب حکایت امن الیجیب ها
تا کی به مویه خون بشود روزگارها

برگرد سمت باغ دل ما بهار سبز
یوسف ترین به سبزی هر چه تبارها

ای وام دار صورت ماهت تمام عرش
پروانه ها به گرد تو در هر مزار ها

وقتی که ماهتاب وجودت عیان شوند
افتند از طراوت خود شهریارها

بی تو زمین حکایت خاموش چاه بود
لبیک را بگو شه لیل و نهارها

ای کاش تا نگاه کنی سوی قلب من
مانا شوند با تو همه مهزیارها

خون است قلب عاشق ما از نبود تو
خونتر شدند از غم دوری انارها

بس کن که خون دیده چکیده است هر زمان
اقا بیا ، تمام کن این انتظار ها

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

گاهی که شهد معجزه را می چشانی ام
در روبه روی پنجره ات می نشانی ام

از دل سلام میکنمت مهربان ترین
آیا به سمت جاذبه ات می کشانی ام

با اشک ِ توبه آمده ام در حضورتان
سوی بهشت روضه ی خود می رسانی ام

گرد و غبار روی دل من نشسته است
در حسرت سبک شدنم می تکانی ام

مولا دخیل بسته ی لطف توام هنوز
می خواهم از کنار ضریحت نرانی ام

چون مشهد الرضای شما بوی عشق داشت
دلبسته ی شما شده ام ،آسمانی ام …

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

ما بلد بوده ایم نام تو را ،،مثل عشقی که در رگ و خونست
مثل شعری لطیف و رویایی ،،که خوش آهنگ و نغز و موزونست

مثل لیلا به آفتاب غزل ،هی بتاب و جهان منور کن
تو همان یوسفی که دامن تو ،شاهد نقض نص ِّ قانونست

حرف شعرم شدست دستانت ، ای که دستان تو رها بودست
دست هر دسته ی علم سرشار ، از گل و غنچه های مضمونست

“ع “یعنی علم نیفتاده ،”ب” ،،،برایش برادری کرده
“آ” الفبای آب بستن شد، “سین: سری روی نیزه گلگونست

عشق عباس بوده ،عشق خدا ،بوسه داده به دست او زهرا
کعبه ی رادی و جوانمردی ،که جهان بر وفاش مدیونست

علمت را دوباره می آرد ، آنکه در روضه ی تو بیتاب است
آن که شیب الخضیب را دیده ، نیزه و میخ و مرثیه خونست

میرسد آن سوار روحانی ،میرسد آن حضور رحمانی
کعبه از پرتوی تجلی او ،چلچراغ هزار کانونست

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)