شعرخانهحسامی (خانه بانو زینب حسامی) توسط مدیر سایت 10 آذر 1401 اشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 329نمایشسلام حضرت مادر سلام کوثر مهر عوالم از قدم کودکت پر از نوراست چقدر مثل علی صورتش تماشاییست چه زاده ای که به نام کریم مشهوراستچقدر روی دلارای ماه تو زیباست که برده دل ز دو عالم نگاه مهپاره به گرد مهد گلت جای پا نمیبینم مطاف خیل ملائک شدست گهوارهشکوه خنده به لبهای مرتضی مثل شکوفه های پر از سیب روی لب پیداست خودش کریم و پسر همکریم عالم شد که روح فضل و کرامت در آن لقب پیداستچقدر دختر خورشید کودکت ناز است چه چشمهای قشنگی چه صورت ِ ماهی نگاه کن که به خنده دل از دلت برده چه جلوه ای چه جمالی چه حسن دلخواهیچه شهسوار نجیبی که همت و عزمش کرامت است و عطوفت بزرگی و مردی مدینه در دل شب دیده باغ انبان را به روی شانه عزمش به شوق همدردیبزرگ شد حسن و در عشیره ی زهرا کلید باب کرامت به دست آقا بود سحاب رحمت حق در درون چشمانش و دستهای کریمش مثال دریا بودتمام ملک دلش بغض و ماتم و چشمش شبیه حضرت مولا همیشه بارانی به خانه ی کرمش از جفای نامردان به غیر غصه و ماتم نداشت مهمانینشسته مردم چشمش به ساحل تیره به یاد خاطره ی تلخ و سیلی و بازو چه سخت آمده واژه چقدر غمناک است دل از تکلم بازو و آتش و پهلودوباره مرثیه خوانم امان از آن کوچه دوباره حادثه ای تلخ میشود تکرار دوباره ضربت سیلی و صورت مادر یکی ز دست عدو خورده و یکی دیوارپسر میانه ی کوچه چقدر بی تاب است و ذوالفقار علی در نیامگریان تر تمام کن قلمم پاره های آتش را که سهم کودک او گریه های پنهان تراگر چه همسر او جام زهر نوشانده اگر چه خون جگر در غزل هویدا بود ولی قسم به تمامی ِ روضه خوانی ها که پاره های جگر از سقیفه بر جا بود …─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─گم گشته اند از غم حیرت مدارها بر باد رفته فرصت صبر و قرارهاوقتی که نیستی غزل عشق ابتر است ای ابشار سبز قشنگ بهار هاباران ترین حادثه،ای کوهسار عشق عاشق ترند بر تو تمام نگارهابر باد رفته اند چه منصورها عشق سرها به سجده بر غزلستان دارهامرداب های غیر خودی جار میزنند دستی بزن به روی زمین مانده کارهاتا کی به لب حکایت امن الیجیب ها تا کی به مویه خون بشود روزگارهابرگرد سمت باغ دل ما بهار سبز یوسف ترین به سبزی هر چه تبارهاای وام دار صورت ماهت تمام عرش پروانه ها به گرد تو در هر مزار هاوقتی که ماهتاب وجودت عیان شوند افتند از طراوت خود شهریارهابی تو زمین حکایت خاموش چاه بود لبیک را بگو شه لیل و نهارهاای کاش تا نگاه کنی سوی قلب من مانا شوند با تو همه مهزیارهاخون است قلب عاشق ما از نبود تو خونتر شدند از غم دوری انارهابس کن که خون دیده چکیده است هر زمان اقا بیا ، تمام کن این انتظار ها─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─گاهی که شهد معجزه را می چشانی ام در روبه روی پنجره ات می نشانی اماز دل سلام میکنمت مهربان ترین آیا به سمت جاذبه ات می کشانی امبا اشک ِ توبه آمده ام در حضورتان سوی بهشت روضه ی خود می رسانی امگرد و غبار روی دل من نشسته است در حسرت سبک شدنم می تکانی اممولا دخیل بسته ی لطف توام هنوز می خواهم از کنار ضریحت نرانی امچون مشهد الرضای شما بوی عشق داشت دلبسته ی شما شده ام ،آسمانی ام …─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ما بلد بوده ایم نام تو را ،،مثل عشقی که در رگ و خونست مثل شعری لطیف و رویایی ،،که خوش آهنگ و نغز و موزونستمثل لیلا به آفتاب غزل ،هی بتاب و جهان منور کن تو همان یوسفی که دامن تو ،شاهد نقض نص ِّ قانونستحرف شعرم شدست دستانت ، ای که دستان تو رها بودست دست هر دسته ی علم سرشار ، از گل و غنچه های مضمونست“ع “یعنی علم نیفتاده ،”ب” ،،،برایش برادری کرده “آ” الفبای آب بستن شد، “سین: سری روی نیزه گلگونستعشق عباس بوده ،عشق خدا ،بوسه داده به دست او زهرا کعبه ی رادی و جوانمردی ،که جهان بر وفاش مدیونستعلمت را دوباره می آرد ، آنکه در روضه ی تو بیتاب است آن که شیب الخضیب را دیده ، نیزه و میخ و مرثیه خونستمیرسد آن سوار روحانی ،میرسد آن حضور رحمانی کعبه از پرتوی تجلی او ،چلچراغ هزار کانونست برچسب ها: ادبخانه استاد محمد علی مجاهدی پروانه ها دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی کشور زینب حسامی شاعر آیینیاشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 329نمایشراهبری نوشتهپست قبلی :پست قبلیپست بعدی :پست بعدی 0 دیدگاهبستن دیدگاه ها ارسال دیدگاه لغو پاسخنامایمیل ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.دیدگاه من موافقم که داده های ارسالی من جمع آوری و ذخیره شوند. برای اطلاعات بیشتر در مورد استفاده از داده های کاربر ، به حریم خصوصی ما مراجعه کنید