شعرخانهجواهری (خانه عباس جواهری رفیع) توسط مدیر سایت 15 بهمن 1401 اشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 257نمایشبه خاک پای امیرالمومنین علی(ع)هر عاشقی که لایق وصف نگار نیست هر دل؛ برای عشق علی بیقرار نیستگاهی برای جار زدن از ولای او جایی رفیع تر ز بلندای دار نیستباید چگونه گفت که فضلش بیان شود؟ مردی که قدر او به کسی آشکار نیستسوزانده است حُرم نگاهش عقیل را در عدل او که صحبت ایل و تبار نیستشاهی که همنشین فقیران کوفه است جاه و مقام در نظرش اعتبار نیستفهمیده اند مرحب و عَمر از نگاه او از خشم ذوالفقار مجال فرار نیستبا افتخار نوکر این خانواده ایم گفتن ز غیر آل علی افتخار نیست─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─هر آن دلی که مصرانه مبتلای تو بود امیر هر دوجهان شد که خاک پای تو بوددر آن زمان که جهان بود مست غفلت خویش کسی به عرش خودش مست ربنای تو بودخدا به دست تو سیبی به دست احمد داد در آن شبی که صدای خدا صدای تو بودبه غیر پنج نفر یک نفر مسلمان نیست که فرق مسلم و کافر فقط ولای تو بودطناب، صبر خدا بود دور دستانت… وگرنه گردش گردون به دستهای تو بودچقدر گفتی اناالحق،ولی نفهمیدند… سکوت کردی و این تازه ابتدای تو بود…!!─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─به خاک پای کریم اهلبیت(ع)سپرده ام غزلم را به اختیار حسن پریده مرغ دلم باز در مدار حسنزبان چگونه بگوید فضائل او را چگونه وصف شود حُسن بیشمار حسن؟!کریم اگر که تو باشی؛همه گدا هستیم خدا گذاشت کرم را در انحصار حسنو همنشینیِ او با جزامیان یعنی که خار ها همه گل میشود کنار حسنکمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافیست که بین معرکه هر کس شود شکار حسنفدای همت مردانه اش که افتاده جمل به زیر قدم های استوار حسنبرای مصلحت دین سکوت کرد و نشست زمان صلح مشخص شد اقتدار حسندوباره زنده شد انگار مجتبی وقتی که آمدند به میدان دو یادگار حسندو بال لشکر او قاسم اند و عبدالله به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسنپسر به زیر لب “احلی من العسل”میگفت به قلب معرکه میرفت با شعار حسنکه ناگهان همه ی دشت از حسن پر شد هجا هجا شد فرزند نامدار حسنروایت است به محشر نمیشود غمگین هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسنکه بر صراط، قدمهای او نمیلرزد کسی که رفته به پابوسی مزار حسن─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─تقدیم به حضرت عبدالله ابن حسن(ع)برده است بنده سوی مولا هر زمان دست شد واسطه بین زمین و آسمان دستجز از در این آستان خیری ندیده وا کرده هر کس رو به دست این و آن دستدر سجده و بر خاک افتادن زبان سر وقت قنوت و ربنا گفتن زبان دستدر پهنه تاریخ اگر کنکاش باشد دارد برای ما هزاران داستان دستخیبر برای خود دژ مستحکمی بود تا آن زمان که زد به در یک پهلوان دستاسلام را پیروز میدان کرد حیدر حق زد برای قدرت این بازوان دستجانها به قربان مرام آن که از لطف در اوج قدرت میگرفت از ناتوان دستبا دست پر برگشته مسکینی که حتی یکبار برده بر در این آستان دستبا قصد بیعت سوی او آمد که آن روز انداخت بر دستان مولا ریسمان دستیک روز در جنگ احد آقای عالم تهدید را از جانب مولاش رانده استیک روز حیدر در دفاع از پیامبر امروز عبدالله پای کار مانده استتا گفت پیر کل عالم ینصرونی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دستراه گلو را داشت طی میکرد خنجر سد کرد راه حمله اش را ناگهان دستمانند ابراهیم شد در آزمونش چون سربلند آمد برون از امتحان دستآمد به مهمانی آغوش عمویش هدیه چه آورده برای میزبان؟دستزینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست . . هر قدر کمتر در غم او زد به سینه روز قیامت بیشتر بیند زیان دست─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─به خاک پای حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر(ع)همانگونه که شب را روشنایِ ماه میبخشد خدا در ظلمت دنیا چراغ راه میبخشدبه حکم”البلاء للولاء”است اینکه در تاریخ خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشدتو نور آسمانهایی که فی قعرالسجون هستی خدا گاهی حضور ماه را به چاه میبخشدتو از نسل همان مردی که هنگام رکوع خود عقیقش را به سائل قربة لله میبخشدنگاه مهربانت آیه “والکاظمین الغیظ” تو “عافین عن الناسی” که بی اکراه میبخشدبه کم قانع نشو امشب ،بخواه از او خود او را به کم قانع نشو ای دل که دارد شاه میبخشد برچسب ها: ادبخانه استاد محمد علی مجاهدی پروانه ها دبیرخانه شعر و ادبیات آیینی کشور شاعر آیینی عباس جواهری رفیعاشتراک گذاریShareTwitterPinterest 0دیدگاه 257نمایشراهبری نوشتهپست قبلی :پست قبلیپست بعدی :پست بعدی 0 دیدگاهبستن دیدگاه ها ارسال دیدگاه لغو پاسخنامایمیل ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.دیدگاه من موافقم که داده های ارسالی من جمع آوری و ذخیره شوند. برای اطلاعات بیشتر در مورد استفاده از داده های کاربر ، به حریم خصوصی ما مراجعه کنید